آرام پلک زدی
آرام پلک زدی
بادی وزید
و من از درختم افتادم
مرا بردار و به سوی خودم پرت کن
پرتابی بلند و عمیق
آنقدر بلند و دور
که در خودم گم بشوم
در خودم برویم
درخت شوم
و میوه هایی را برویانم
مانند تو خوش رنگ و خوش مزه
رشد کنم و سایه سار خود شوم
تا به هنگام کهنسالی
دوباره از خودم بیفتم
و باز هم تو مرا به سوی خودم پرت کنی
برای رویشی مجدد
که رسالت من این است
تمدید دوست داشتن تو
از عمری به عمری دیگر
با سرآغازی از
سرچشمهء حیات دستانت
و نیز وزش چشمانت...
بادی وزید
و من از درختم افتادم
مرا بردار و به سوی خودم پرت کن
پرتابی بلند و عمیق
آنقدر بلند و دور
که در خودم گم بشوم
در خودم برویم
درخت شوم
و میوه هایی را برویانم
مانند تو خوش رنگ و خوش مزه
رشد کنم و سایه سار خود شوم
تا به هنگام کهنسالی
دوباره از خودم بیفتم
و باز هم تو مرا به سوی خودم پرت کنی
برای رویشی مجدد
که رسالت من این است
تمدید دوست داشتن تو
از عمری به عمری دیگر
با سرآغازی از
سرچشمهء حیات دستانت
و نیز وزش چشمانت...
۱.۷k
۱۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.