آرام پلک زدی

آرام پلک زدی
بادی وزید
و من از درختم افتادم
مرا بردار و به سوی خودم پرت کن
پرتابی بلند و عمیق
آنقدر بلند و دور
که در خودم گم بشوم
در خودم برویم
درخت شوم
و میوه هایی را برویانم
مانند تو خوش رنگ و خوش مزه
رشد کنم و سایه سار خود شوم
تا به هنگام کهنسالی
دوباره از خودم بیفتم
و باز هم تو مرا به سوی خودم پرت کنی
برای رویشی مجدد
که رسالت من این است
تمدید دوست داشتن تو
از عمری به عمری دیگر
با سرآغازی از
سرچشمهء حیات دستانت
و نیز وزش چشمانت...
دیدگاه ها (۱)

صورتم را به شانه اش گذاشتم و گفتم: "دوست دارم ماه من و تو ه...

می‌رسد روزی که منباموهای فرفری بهم ریخته و چشم های پف کردهو ...

این برگریزانِ پاییزجان می دهد برای عاشقیدستِ دلبــــــــــــ...

آرامش شب نصیب کسانی که دعا دارند ، ادعا ندارند نیایش دارند ،...

ᴘᴀʀᴛ19

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط