♡✧When he was your aunt's son and...♡✧
♡✧When he was your aunt's son and...♡✧
°^°part۱°^°
ویو جیمین
زنگ گوشیم خورد قط اش کردم بلند شدم هنوز تو خواب بیداری بودم که فهمیدم تازه باید پاشم برم کمپانییی
لباسمو داشتم می پوشیدم که ...
او شوخی کردم اسم من جیمینه و ۱۷ سالمه و باید برم کمپانی که سر آلبوم جدید کار کنم البته با اعضا رفتم به کمپانی (بچه ها یه چیز بگم گیج نشید که الان جیمین صورتش همینه که الان هست نخیر وقتی ۱۷ سالش بود با همون صورت قیافه تصور کنید)
ویو ا.ت
داشتم صورتمو آب میزدم که برم مدرسه و راستی اسم من ا.ت هست و ۱۵ سالمه حاضر شدم که برم مدرسه و دم مدرسه بودم که بله مثل همیشه هانا بدو بدو داشت به سمتم میومد و یه نفس گرفت
هانا :الدنگ چرا دم خونه واینستادی
ا.ت:ببخشید الآنم دیر شده معلم الان میاد
هانا :راست میگی بدوووو
وقتی رسیدیم کلاس هنوز معلم نیومده بود رفتیم کلاس سر میز مون نشستیم که جونگ کوک داشت نگام میکرد خیلی معصوم و کیوت بود ولی نمیدونم چرا هعی میخواست به من نزدیک بشه (دلتم بخواد 😒)
ا.ت : عزیزم شما بنویس حرغ نزن
(چشم 🫡)
معلم آمد او درس داد
بریم واسه پارت ۲🫠😌
°^°part۱°^°
ویو جیمین
زنگ گوشیم خورد قط اش کردم بلند شدم هنوز تو خواب بیداری بودم که فهمیدم تازه باید پاشم برم کمپانییی
لباسمو داشتم می پوشیدم که ...
او شوخی کردم اسم من جیمینه و ۱۷ سالمه و باید برم کمپانی که سر آلبوم جدید کار کنم البته با اعضا رفتم به کمپانی (بچه ها یه چیز بگم گیج نشید که الان جیمین صورتش همینه که الان هست نخیر وقتی ۱۷ سالش بود با همون صورت قیافه تصور کنید)
ویو ا.ت
داشتم صورتمو آب میزدم که برم مدرسه و راستی اسم من ا.ت هست و ۱۵ سالمه حاضر شدم که برم مدرسه و دم مدرسه بودم که بله مثل همیشه هانا بدو بدو داشت به سمتم میومد و یه نفس گرفت
هانا :الدنگ چرا دم خونه واینستادی
ا.ت:ببخشید الآنم دیر شده معلم الان میاد
هانا :راست میگی بدوووو
وقتی رسیدیم کلاس هنوز معلم نیومده بود رفتیم کلاس سر میز مون نشستیم که جونگ کوک داشت نگام میکرد خیلی معصوم و کیوت بود ولی نمیدونم چرا هعی میخواست به من نزدیک بشه (دلتم بخواد 😒)
ا.ت : عزیزم شما بنویس حرغ نزن
(چشم 🫡)
معلم آمد او درس داد
بریم واسه پارت ۲🫠😌
۱.۸k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.