*پارت دوم*
تهیونگ رو به جیمین با صدای اروم گفت:ببخشید خانم شما پاییزید؟
جیمین:چی؟پاییز؟
تهیونگ با لبخند ادامه داد:"چون دیدمتون دچار برگ ریزون شدم"و بعد چشمکی زد
جیمین لبخند دلبرانه ای زد.
مشغول صحبت شدن
جین که حسابی با جیهوپ گرم گرفته بود گفت:"ببین خواهرم به اندازه سال تولدت سکه مهرت میکنم!ماه عسل هم میریم مشهد هم فاله هم تماشا هم تفریح هم زیارت. بعدش بچه دار میشیم اسمشو میذاریم ابولفضل . یا مثلا محمد . اسم دخترمونو هم میزاریم فاطمه سادات"
جیهوپ:فقط من یه سگ دارم اسمش میکیه
جین:آخه آبجی نمیشه سگ نگه داشت
لبای جیهوپ آویزون شد و سرشو پایین انداخت .
جین دستشو زیر چونه جیهوپ برد و سرشو بالا گرفت و گفت:"نبینم غمتو!...
ای وای خدا ببخشه منو آبجی" و سریعا دستشو عقب کشید و تسبیحشو از جیبش دراورد و تو دستش گرفت . و ادامه داد:"اشکال نداره سگتم بیار"
جیهوپ با شنیدن این حرف لبخند درخشانی زد و باعشق به جین خیره شد .
جیمین و تهیونگ حسابی باهم گرم گرفته بودن که جونگ کوک از در مسجد وارد شد(نه پس میخواستی از دیوار وارد شه:/)
تهیدنگ با دیدن جونگ کوک سریعا خودشو تو حوض آب وسط مسجد پرت کرد .
جونگ کوک چادرشو دور کمرش بست و دمپاییشو درآورد و کنار حوض وایساد .
داد زد:"جرئت داری بیا بیرون!باز داشتی با یکی دیگه لاس میزدی هاااااااا؟!من میدونم و تو انقد اونجا بمون تا خفه شی انگار نه انگار من زنشم...
شرایط:
Like:25
Comment:10
جیمین:چی؟پاییز؟
تهیونگ با لبخند ادامه داد:"چون دیدمتون دچار برگ ریزون شدم"و بعد چشمکی زد
جیمین لبخند دلبرانه ای زد.
مشغول صحبت شدن
جین که حسابی با جیهوپ گرم گرفته بود گفت:"ببین خواهرم به اندازه سال تولدت سکه مهرت میکنم!ماه عسل هم میریم مشهد هم فاله هم تماشا هم تفریح هم زیارت. بعدش بچه دار میشیم اسمشو میذاریم ابولفضل . یا مثلا محمد . اسم دخترمونو هم میزاریم فاطمه سادات"
جیهوپ:فقط من یه سگ دارم اسمش میکیه
جین:آخه آبجی نمیشه سگ نگه داشت
لبای جیهوپ آویزون شد و سرشو پایین انداخت .
جین دستشو زیر چونه جیهوپ برد و سرشو بالا گرفت و گفت:"نبینم غمتو!...
ای وای خدا ببخشه منو آبجی" و سریعا دستشو عقب کشید و تسبیحشو از جیبش دراورد و تو دستش گرفت . و ادامه داد:"اشکال نداره سگتم بیار"
جیهوپ با شنیدن این حرف لبخند درخشانی زد و باعشق به جین خیره شد .
جیمین و تهیونگ حسابی باهم گرم گرفته بودن که جونگ کوک از در مسجد وارد شد(نه پس میخواستی از دیوار وارد شه:/)
تهیدنگ با دیدن جونگ کوک سریعا خودشو تو حوض آب وسط مسجد پرت کرد .
جونگ کوک چادرشو دور کمرش بست و دمپاییشو درآورد و کنار حوض وایساد .
داد زد:"جرئت داری بیا بیرون!باز داشتی با یکی دیگه لاس میزدی هاااااااا؟!من میدونم و تو انقد اونجا بمون تا خفه شی انگار نه انگار من زنشم...
شرایط:
Like:25
Comment:10
۲۶.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.