ویو راوی
ویو راوی :
تهکوک کنار هم نشسته بودن ؛ بی توجه حرف های حوصله سربر استاد . کسی از رابطه اونا خبر نداشت البته شک کرده بودن ولی تهکوک خودشو لو نداد .
جونگ کوک سرش رو روی میز گذاشته بود و به چهرهی خستهی تهیونگ خیره شده بود .. معلوم بود اونم داره دعا میکنه سریع تر این کلاس کوفتی تموم شه
در همین حین .... کسی که جلوی تهیونگ مینشست برگشت به سمتشون ، جونگ کوک نگاهش رو به اون شخص داد . و منتظر حرکت بعدی بود .. یکم که دقت کرد فهمید اون شخص رقیبش بود البته جونگ کوک همیشه انکار میکرد ولی اتنهای نگاهش میشد تنفر رو دید
× : میگم خودکار داری ؟
تهیونگ : آره . 《خودکارش رو به اون شخص داد و دوباره با بی میلی به تخته خیره شد》
× : ممنون
تهیونگ : خواهش میکنم .
جونگ کوک : چرا بهش کمک میکنی
تهیونگ : من باهاش مشکلی ندارم . فکر میکردم توهم همینطور باشی
جونگ کوک : چی یعنی توهم فکر میکنی منو اون دشمن همیم نه نه من با همچین کسی رقیب باشم . حتی نمیشه تصورش کرد
تهیونگ : (لبخند آرومی زد) من نگفتم رقیب همید . کمک کردن به آدما بد نیست .
《همینطور مشغول حرف زدن بودن که همون شخص برگشت و خودکار تهیونگ رو پس داد》
× : بگیر عزیرم ... 《و برگشت سمت میز خودش》
《همین کلمه کافی بود ، تهیونگ خودکار رو گرفت و جوابشو نداد . جونگ کوک بهت زده به اون شخص نگاه میکرد . بعد از چند ثانیه با حالت شاکی رو به تهیونگ کرد 》
جونگ کوک : عزیزم ؟؟؟ چرا باید به تو بگه عزیزم؟؟؟
تهیونگ : تو که اونجوری فکر نمیکنی
جونگ کوک : دقیقا همونجوری فکر میکنم
ادامه دارد
#تابع_قوانین_ویسگون #نفر_بعدی_در_کار_نیست #ما_انسانیم_نه_حیوون
#نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #تهکوک #یونمین #نامجین #سپ #بی_تی_اس #بنگتن #استری_کیدز #بنگچان #لینو #چانگبین #جیسونگ #جونگین #هیونجین #فیلیکس #سونگمین #هیونلیکس #مینسونگ #فیک_نویس #حمایت
تهکوک کنار هم نشسته بودن ؛ بی توجه حرف های حوصله سربر استاد . کسی از رابطه اونا خبر نداشت البته شک کرده بودن ولی تهکوک خودشو لو نداد .
جونگ کوک سرش رو روی میز گذاشته بود و به چهرهی خستهی تهیونگ خیره شده بود .. معلوم بود اونم داره دعا میکنه سریع تر این کلاس کوفتی تموم شه
در همین حین .... کسی که جلوی تهیونگ مینشست برگشت به سمتشون ، جونگ کوک نگاهش رو به اون شخص داد . و منتظر حرکت بعدی بود .. یکم که دقت کرد فهمید اون شخص رقیبش بود البته جونگ کوک همیشه انکار میکرد ولی اتنهای نگاهش میشد تنفر رو دید
× : میگم خودکار داری ؟
تهیونگ : آره . 《خودکارش رو به اون شخص داد و دوباره با بی میلی به تخته خیره شد》
× : ممنون
تهیونگ : خواهش میکنم .
جونگ کوک : چرا بهش کمک میکنی
تهیونگ : من باهاش مشکلی ندارم . فکر میکردم توهم همینطور باشی
جونگ کوک : چی یعنی توهم فکر میکنی منو اون دشمن همیم نه نه من با همچین کسی رقیب باشم . حتی نمیشه تصورش کرد
تهیونگ : (لبخند آرومی زد) من نگفتم رقیب همید . کمک کردن به آدما بد نیست .
《همینطور مشغول حرف زدن بودن که همون شخص برگشت و خودکار تهیونگ رو پس داد》
× : بگیر عزیرم ... 《و برگشت سمت میز خودش》
《همین کلمه کافی بود ، تهیونگ خودکار رو گرفت و جوابشو نداد . جونگ کوک بهت زده به اون شخص نگاه میکرد . بعد از چند ثانیه با حالت شاکی رو به تهیونگ کرد 》
جونگ کوک : عزیزم ؟؟؟ چرا باید به تو بگه عزیزم؟؟؟
تهیونگ : تو که اونجوری فکر نمیکنی
جونگ کوک : دقیقا همونجوری فکر میکنم
ادامه دارد
#تابع_قوانین_ویسگون #نفر_بعدی_در_کار_نیست #ما_انسانیم_نه_حیوون
#نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #تهکوک #یونمین #نامجین #سپ #بی_تی_اس #بنگتن #استری_کیدز #بنگچان #لینو #چانگبین #جیسونگ #جونگین #هیونجین #فیلیکس #سونگمین #هیونلیکس #مینسونگ #فیک_نویس #حمایت
- ۹.۶k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط