لحضه عاشقی. پارت 36
#لحضه_عاشقی. پارت 36
اسیع:استاد ببخشید
استاد :باشه بیاین بشینین
اسیع رفتم جام نشستم و دروک هم رفت پیش سوسن نشست
🍀زنگ اخر 🍀
اسیع :دروک بیا بریم
هاریکا:بچه ها دیدین گفتم با هم زندگی میکنن
اسیع :هاریکا خفه شو فقط این هفته خونه دروک هستم جچن عمر خونه نیست اومدم پیش دروک(با داد)
مدیر بوراک :بچه ها اینجا چه خبره سریع برید خونه هاتون
هاریکا :خداخافظ اسیه جون راستی مواظب باش دروک حا*ملت نکنه(اروم گفت جوری که فقط اسیع و دروک شنیدن)
دروک:هاریکل بخدا خیلی منحرفی
هاریکا :میدونم
اسیع :تو راه هیچ حرفی بین منو دروک رد و بدل نشد
رسیدیم خونه رفتم تو اشپز خونه یه لیوان اب خوردم بعد رفتم تو اتاق که لباسامو عوض کنم رفتم تو دیدم...
#ادامه_دارع
اسیع:استاد ببخشید
استاد :باشه بیاین بشینین
اسیع رفتم جام نشستم و دروک هم رفت پیش سوسن نشست
🍀زنگ اخر 🍀
اسیع :دروک بیا بریم
هاریکا:بچه ها دیدین گفتم با هم زندگی میکنن
اسیع :هاریکا خفه شو فقط این هفته خونه دروک هستم جچن عمر خونه نیست اومدم پیش دروک(با داد)
مدیر بوراک :بچه ها اینجا چه خبره سریع برید خونه هاتون
هاریکا :خداخافظ اسیه جون راستی مواظب باش دروک حا*ملت نکنه(اروم گفت جوری که فقط اسیع و دروک شنیدن)
دروک:هاریکل بخدا خیلی منحرفی
هاریکا :میدونم
اسیع :تو راه هیچ حرفی بین منو دروک رد و بدل نشد
رسیدیم خونه رفتم تو اشپز خونه یه لیوان اب خوردم بعد رفتم تو اتاق که لباسامو عوض کنم رفتم تو دیدم...
#ادامه_دارع
۲.۶k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.