سکوت دل p
سکوت دل p23
وقتی لباسمو پوشیدم اروم اروم قدم برمیداشتم تا کسی صدامو نشنوه . دستگیره رو گرفتم اروم بازش کردم و صدای جیر جیر در بلند شد اما خوشبختانه کسی صداشو نشنید . درو بستم . یه قطره بارون روی بینیم چکید . آسمونم ناراحته ......
بغض کردم . راه رفتم . نمیدونستم کجا .... فقط میرفتم . کم کم قدمام به دویدن تبدیل شد . بارون شدت گرفته بود . حس میکردم دارم میسوزم . همه جام خیس آب بود ولی برام مهم نبود . به خودم اومدم و دیدم روی پل وایسادم ..... این پل .... همون پلیه که منو یورو یبار باهم توش بستنی خوردیم ..... چرا اومدم اینجا ؟ لبمو گزیدم ....
ویو یورو :
با پیامی گه بهم داد سریع از جام بلند شدم و لباسامو پوشیدم . سریع سوار موتور شدم با اخرین سرعت میروندم . دختره ی احمق .... کافیه فقط بلایی سر خودت بیاری تا خودم با این دستام گردن کوچولوتو بگیرم و خفت کنممممم . داشتم به این فک میکردم که اگه بمیره چی میشه ..... نه نمیتونم ... فک کردم بهش حالمو بهم میزنه . بغض کردم .... شیزوکو .... دووم بیار ... کجا رفتی ؟
بعد یه مدت که داشتم همینجوری میروندم دیدم مردم یجا جمع شدن . نکنه ....
اومدم جلو ... شیزوکو !
گفتم : دختره ی احمقققققق ازونجا بیا پاییننننن
برگشت . موهاش تو باد میرقصید ... بهم لبخند زد ولی همینطور داشت اشک میریخت . زیر لب چیزی میگفت ... چیزی شبیه ... دوستت دارم
وقتی لباسمو پوشیدم اروم اروم قدم برمیداشتم تا کسی صدامو نشنوه . دستگیره رو گرفتم اروم بازش کردم و صدای جیر جیر در بلند شد اما خوشبختانه کسی صداشو نشنید . درو بستم . یه قطره بارون روی بینیم چکید . آسمونم ناراحته ......
بغض کردم . راه رفتم . نمیدونستم کجا .... فقط میرفتم . کم کم قدمام به دویدن تبدیل شد . بارون شدت گرفته بود . حس میکردم دارم میسوزم . همه جام خیس آب بود ولی برام مهم نبود . به خودم اومدم و دیدم روی پل وایسادم ..... این پل .... همون پلیه که منو یورو یبار باهم توش بستنی خوردیم ..... چرا اومدم اینجا ؟ لبمو گزیدم ....
ویو یورو :
با پیامی گه بهم داد سریع از جام بلند شدم و لباسامو پوشیدم . سریع سوار موتور شدم با اخرین سرعت میروندم . دختره ی احمق .... کافیه فقط بلایی سر خودت بیاری تا خودم با این دستام گردن کوچولوتو بگیرم و خفت کنممممم . داشتم به این فک میکردم که اگه بمیره چی میشه ..... نه نمیتونم ... فک کردم بهش حالمو بهم میزنه . بغض کردم .... شیزوکو .... دووم بیار ... کجا رفتی ؟
بعد یه مدت که داشتم همینجوری میروندم دیدم مردم یجا جمع شدن . نکنه ....
اومدم جلو ... شیزوکو !
گفتم : دختره ی احمقققققق ازونجا بیا پاییننننن
برگشت . موهاش تو باد میرقصید ... بهم لبخند زد ولی همینطور داشت اشک میریخت . زیر لب چیزی میگفت ... چیزی شبیه ... دوستت دارم
- ۱.۲k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط