داستانک

#داستانک
بادکنک فروش برای جلب توجه، یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بچه ها برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می کردند را جذب خود کرد 
سپس یک بادکنک آبی و بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را به یکی یکی رها کرد. بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند…
پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود !
تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید، بالا می رفت ؟
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت
پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد
دوست کوچک من ، زندگی هم همینطور است و چیزی که باعث رشد آدمها میشود رنگ و ظاهر آنها نیست …
رنگ ها،شکل ها وسایر تفاوت هامهم نیستن
مهم درون آدمه ، چیزی که در درون ما آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهمونه و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه به بالا و بالاتر میرویم
دیدگاه ها (۵)

#برشی_از_کتاب#دنیای_سوفییک وقت هزارپایی بود که به خوبی می تو...

این منظره ممکن است چیزی همانند از لگولند و یا یک بازی کامپیو...

#مـــاهیگیـــرمرد ماهیگیر زودتر از همیشه از کلبه اش بیرون آم...

یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط