خداوندا نمی دانم کجای کار من گیر است

خداوندا نمی دانم کجای کار من گیر است؟
چه اصراری به زنجیر است؟
در این اوضاع خر تو خر جواز کسب می خواهی؟
کجا کسبی کند کاسب جوازش را تو می خواهی
نگاهی کن جماعت خسته و نالان
پدرها مضطرب خسته
قدمهاشان کمی بی جان
چه با احساس می کوشند
نهند در سفره قرصی نان
خداوندا تو می دانی کجای کارشان گیر است؟
قلم تب کرده و احساس من سرد است
دلم غمگین
کمی احساس من سنگین
نمیدانم چرااین داستان بی اندازه پر درد است
دگر باران نمی بارد
دگر دستی نمی گیریم
دگر اشکی به حال هم نمی ریزیم
و در پایان
چه بی رحمانه تنهاییم...
خداوندا تو می دانی کجای کارمان گیر است؟
دیدگاه ها (۱۴۰)

کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود شب ک...

18 آبان روز تولد عزیز دلم @mitraloveee بود ولی خب به دلایلی ...

و خدا می خوانَدو صدایش شیرین، محو می گردم بازدر پی عطر نسیمم...

بمان با من...در این بُحبوحه ی غم در این دنیای دلهای نمادین ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط