~~~فیک مسر مخفی~~~
فصل سوم
قسمت : ۴۸
™ جونگکوک چرا غذاتو نمیخوری؟!
با صدای ارباب هر دو به خودمون اومدیم
مشخص بود که زمان زیادی خیره هم بودیم و تابلو شد .
عصبی چشمامو بستم
_حواسم هست پدر .
™خوبه !
ظرف ها رو با عصبانیتی که هر لحظه منتظر ترکیدن بود داخل ظرف شویی پرتاب میکردم
خدمه های توی آشپز خونه با تعجب نگاهم میکردن !
&هی هی ا.ت داری هلاک میشی دختر ،بیا برو ما تمیز میکنیم اینا رو .
به میا نگاه کردم دوست چندین چند ساله م
به خوبی با خلقوخویم آشنا بود .
سمت باغ رفتم تا شاید کمی آروم شم
یهو نگاهم به جسمی سیاه افتاد
تا رو شو سمتم برگردوند خشکم زد
همون سگی بود که گازم گرفته بود .
همینجوری خیره خیره نگاهم میکرد.
_نباید وقتی میترسی مستقیم به چشماش نگاه کنی!
بازم صدای تنفر آمیزش
_اینجوری جری تر میشن ؛ ....بیشتر میخوان جرر*ت بدن .
اخر جملش ی لبخند مسخره ای زد
لبخندت مسخرهست
با شنیدن جملم نیش شو بست ،
اخم بین ابرو هاش قرار گرفت
_چی گفتی؟!
چی میشد یکمم من می چزوندمش؟!
گفتم مسخره میخندی
عصبی شد ، معلومه که بهش بر خورده
دستمو گرفتو محکم پیچوند
آخ. . ولم کن. . . روان.....
عربده کشید :
خفه شووو خفهههه
به من میگی لبخندم مسخرست؟! من روانیم؟!
عزیزم لازم نیست بگی ، خودم میدونم میخوام به تو هم نشونش بدم
قسمت : ۴۸
™ جونگکوک چرا غذاتو نمیخوری؟!
با صدای ارباب هر دو به خودمون اومدیم
مشخص بود که زمان زیادی خیره هم بودیم و تابلو شد .
عصبی چشمامو بستم
_حواسم هست پدر .
™خوبه !
ظرف ها رو با عصبانیتی که هر لحظه منتظر ترکیدن بود داخل ظرف شویی پرتاب میکردم
خدمه های توی آشپز خونه با تعجب نگاهم میکردن !
&هی هی ا.ت داری هلاک میشی دختر ،بیا برو ما تمیز میکنیم اینا رو .
به میا نگاه کردم دوست چندین چند ساله م
به خوبی با خلقوخویم آشنا بود .
سمت باغ رفتم تا شاید کمی آروم شم
یهو نگاهم به جسمی سیاه افتاد
تا رو شو سمتم برگردوند خشکم زد
همون سگی بود که گازم گرفته بود .
همینجوری خیره خیره نگاهم میکرد.
_نباید وقتی میترسی مستقیم به چشماش نگاه کنی!
بازم صدای تنفر آمیزش
_اینجوری جری تر میشن ؛ ....بیشتر میخوان جرر*ت بدن .
اخر جملش ی لبخند مسخره ای زد
لبخندت مسخرهست
با شنیدن جملم نیش شو بست ،
اخم بین ابرو هاش قرار گرفت
_چی گفتی؟!
چی میشد یکمم من می چزوندمش؟!
گفتم مسخره میخندی
عصبی شد ، معلومه که بهش بر خورده
دستمو گرفتو محکم پیچوند
آخ. . ولم کن. . . روان.....
عربده کشید :
خفه شووو خفهههه
به من میگی لبخندم مسخرست؟! من روانیم؟!
عزیزم لازم نیست بگی ، خودم میدونم میخوام به تو هم نشونش بدم
۶.۳k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.