مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

~~~فیک مسر مخفی~~~

فصل سوم
قسمت : ۴7

با حالی داغون به سمت آشپز خونه رفتم
افکار های زیادی در سرم موج میزد.

به ظرف در میان دستم نگاهی انداختم
ماهی شکم پر !
آن را در وسط میز قرار دادم ، دیگه میز کامل شده بود ‌.

به عقب ایستادیم ‌. آدمای این عمارت دیگه آدمای سابق نبودن.
بعضیا رفتن ، بعضیا جای دیگه ای فرستاده شدن ! بعضیا هم..‌.‌‌مثل من بد بخت بودن و مجبور به موندن !

البته داستان زندگی من با بقیه متفاوت بود !
من زن کسی بودم که خودش ارباب این عمارت بود !
هه. . . . . خنده داره زنش خدمتکار خونش باشه !

با خشم به اعضای دور میز نگاه کردم ، کسایی که این زندگی نک*بت بار رو به جون ما انداختن و حالا شکمشونو با حاصل دسترنج ما پر میکنن !
بیکار های عالم !

با سنگینی نگاهی سرمو به همون سمت برگردوندم .
با لذ*ت خیرم بودو لبخند مسخره ای رو لب هاش بود !
با خشم و نفرت نگاهش کردم .
اونم هیچ فرقی با آدمای دور میز نداشت ، ندااشت
دیدگاه ها (۴)

~~~فیک مسر مخفی~~~

به یاد مونوبین ۴۵ :)

~~~فیک مسر مخفی~~~

فصل سوم قسمت ۴۶ آرام بلند شدم و پاورچین پاورچین از اتاق خارج...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۲۲

Part ¹³¹ا.ت ویو:دست از نگاه کردن کشیدم و دوباره در افکار خود...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_221_تولدت مبارک دخترم! ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط