~~~فیک مسر مخفی~~~
فصل سوم
قسمت ۴۶
آرام بلند شدم و پاورچین پاورچین از اتاق خارج شدم .
اگر مرا در اتاقش تنها با اون میدیدن ، خیلی بد میشد ،
به سمت انتهای پله ها رفتم و وارد سالن اتاق ها شدم ، به سمت اتاقم رفتم ، میا خوابیده بود .
عاه ، اووف ، خسته به استقبال تخت کوچک و سفت سختم رفتم ، دلم یک خواب شیرین میخواست ،
امروز میهمانان خاصی به اینجا می آمدن
و برایم جالب بود این بار آنان چه کسانی هستن ،
ساعت پنج عصر مهمانان مهم ارباب رسیدن
و همه چی مهیا شده بود .
یک خانواده پنج نفره ، که شریک ارباب در یکی از هتل های بین المللی بودند !
وسایل پذیرایی را گرفتم و به سمت اتاق کار ارباب راه افتادم ، تقه ای به در کوبیدم و بعد از چند مکث کوتاه ، اجازه ورود داده شد .
آرام در را باز کردم و با سر پایین افتاده وارد شدم
™ واقعا از شراکت با شما خوشحال شدم !
در نهایت مرد مقابل ارباب تک خنده ای کرد و
گفت : منم همینطور ، امیدوارم در زمینه های دیگه ای هم نهایت همکاری رو بکنیم .
ارباب از جسارت مرد خندید ،
صدا ! صدای آن مرد برایم خیلی آشنا بود !
با سینی خالی از اتاق بیرون زدم
قسمت ۴۶
آرام بلند شدم و پاورچین پاورچین از اتاق خارج شدم .
اگر مرا در اتاقش تنها با اون میدیدن ، خیلی بد میشد ،
به سمت انتهای پله ها رفتم و وارد سالن اتاق ها شدم ، به سمت اتاقم رفتم ، میا خوابیده بود .
عاه ، اووف ، خسته به استقبال تخت کوچک و سفت سختم رفتم ، دلم یک خواب شیرین میخواست ،
امروز میهمانان خاصی به اینجا می آمدن
و برایم جالب بود این بار آنان چه کسانی هستن ،
ساعت پنج عصر مهمانان مهم ارباب رسیدن
و همه چی مهیا شده بود .
یک خانواده پنج نفره ، که شریک ارباب در یکی از هتل های بین المللی بودند !
وسایل پذیرایی را گرفتم و به سمت اتاق کار ارباب راه افتادم ، تقه ای به در کوبیدم و بعد از چند مکث کوتاه ، اجازه ورود داده شد .
آرام در را باز کردم و با سر پایین افتاده وارد شدم
™ واقعا از شراکت با شما خوشحال شدم !
در نهایت مرد مقابل ارباب تک خنده ای کرد و
گفت : منم همینطور ، امیدوارم در زمینه های دیگه ای هم نهایت همکاری رو بکنیم .
ارباب از جسارت مرد خندید ،
صدا ! صدای آن مرد برایم خیلی آشنا بود !
با سینی خالی از اتاق بیرون زدم
۷.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.