چه کشیده ای تو ای دل زغم نشسته جانت

چه کشیده ای تو ای دل زِغم نشسته جانت
به کدام   قوت و قوّت  بکشی  رازِ  نهانت؟
تن  من  شکسته  و تو  ، زِ  فراق  یار گوئی
مگر آهنی تو ای دل نشکسته  استخوانت؟
شده ام چو باغ ودشتی که نشان گل ندارد
به کجا چنین شتابان شده ای وقت خزانت؟
همه  تن بسوزِ سازش زدم و نشد به کیشم
تو چرا چنین  هراسان  بزنی به هر کرانت؟
به درونِ آتشِ  جان  بنشین و  ناله کم کن
به  تبسمِ نگاهش  بده  جان به نیمه جانت
چو شدم  خرابِ  کویت  منم و بار گرانت
دیدگاه ها (۴)

بیا باران به دشتِ شوره زارمبزن  بر  غُنچه های شامِ تارمشنیدم...

من تو را نمي سرايم !تو ،خودت در افكارم مي رقصي خودت مرا وسوس...

باز من ماندم و شب ماند و فراقِ رخ جانچه کنم  با همه افسوس و ...

هر_دو_بخوانیم زن ومردبه این ۵ دلیل شما همسرتون رو ازدست میدی...

تا تو مشهورشوی به امیدی که بیائی نگرانت بودمپیشتاز همهٔ منتظ...

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکستنظاره تو بر همه جان‌ها مبار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط