بیا باران به دشتشوره زارم

بیا باران به دشتِ شوره زارم
بزن  بر  غُنچه های شامِ تارم
شنیدم  شُرشُرِ  باران  ز بالین
بیا بر کوچه های  پُر زِ خارم
نشسته گَردِ  ماتم کوی و برزن
بشوران وعده و قول و قرارم
من از دامان گل بوئی ندیدم
گمانم کُشته  شُد فصلِ بهارم
گرفته دیو زشتی کوچه ها را
شود سیل و بَرَد دار و نذارم
وزین خواب گران بیزارم  امّا
تن و  پهلو  و دشنه در کنارم
اگر ازخواب خوش سربرنداری
هزاران غُصه بر جانت شمارم
دیدگاه ها (۴)

من تو را نمي سرايم !تو ،خودت در افكارم مي رقصي خودت مرا وسوس...

من مست جام باقی‌ام، دارم هوای عاشقیحیران روی ساقی‌ام، دارم ه...

چه کشیده ای تو ای دل زِغم نشسته جانتبه کدام   قوت و قوّت  بک...

باز من ماندم و شب ماند و فراقِ رخ جانچه کنم  با همه افسوس و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط