در حکایات تاریخی بارها خوانده ام که زندگی در شهر نجف برای
در حکایات تاریخی بارها خوانده ام که زندگی در شهر نجف برای
طلبه های علوم دینی همواره با تحمل مشقّات و سختی ها همراه است.
برخی ها معتقد بودند که اگر کسی می خواهد همنشینی با مولای متقیان
امیرالمؤمنین(ع) داشته باشد باید این سختی ها را تحمل کند.
هادی نیز از این قاعده مستثنا نبود. وقتی به نجف رفت، حدود یک سال و
نیم آنجا ماند.
تابستان 1392 و ماه رمضان بود که به ایران بازگشت. مدتی پیش ما بود و
از حال و هوای نجف میگفت.
همان ایام یک شب توی مسجد او را دیدم. مشغول صحبت شدیم. هادی
ماجرای اقامتش را برای ما اینگونه تعریف کرد:
من وقتی وارد نجف شدم نه آنچنان پولی داشتم و نه کسی را میشناختم
کمی زندگی برای من سخت بود.
دوست من فقط توانست برنامه ی حضور من را در نجف هماهنگ کند.
روز اول پای درس برخی اساتید رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم
بیرون.
کمی در خیابانهای نجف دور زدم. کسی آشنا نبود. برگشتم و حوالی
حرم، جایی که برای مردم فرش پهن شده بود، خوابیدم!...
#مشقات
#قسمت_اول
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
#هدایت_تا_شهادت
#خاکیان_خدایی
طلبه های علوم دینی همواره با تحمل مشقّات و سختی ها همراه است.
برخی ها معتقد بودند که اگر کسی می خواهد همنشینی با مولای متقیان
امیرالمؤمنین(ع) داشته باشد باید این سختی ها را تحمل کند.
هادی نیز از این قاعده مستثنا نبود. وقتی به نجف رفت، حدود یک سال و
نیم آنجا ماند.
تابستان 1392 و ماه رمضان بود که به ایران بازگشت. مدتی پیش ما بود و
از حال و هوای نجف میگفت.
همان ایام یک شب توی مسجد او را دیدم. مشغول صحبت شدیم. هادی
ماجرای اقامتش را برای ما اینگونه تعریف کرد:
من وقتی وارد نجف شدم نه آنچنان پولی داشتم و نه کسی را میشناختم
کمی زندگی برای من سخت بود.
دوست من فقط توانست برنامه ی حضور من را در نجف هماهنگ کند.
روز اول پای درس برخی اساتید رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم
بیرون.
کمی در خیابانهای نجف دور زدم. کسی آشنا نبود. برگشتم و حوالی
حرم، جایی که برای مردم فرش پهن شده بود، خوابیدم!...
#مشقات
#قسمت_اول
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
#هدایت_تا_شهادت
#خاکیان_خدایی
۲.۲k
۲۹ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.