فقط یه شیش صبح بیرون نرفته بودیم که اونم رفتیم😂
فقط یه شیش صبح بیرون نرفته بودیم که اونم رفتیم😂
ساعت شیش پاشدم تا اماده شدم تا رسیدم شد هفت یه ربع هم طبق معمول منتظر یاسی خانم موندیم تا تشریف بیارن 🚶♀️
یکم چرخ زدیم و چرت و پرت گفتیم و. خندیدم رفتیم یکم تو مدرسه مون مرور خاطرات کردیم و ماهی امتحانش برا تغییر رشته داد و.برگشتیم بیرون ول میچرخیدیم بعد گفتیم یکم بریم کزم ریزی رفتیم تو مزون عروس طرف رو ایسگاه کرده بودیم که مولا لباس عروس برا ماهی میخواییم رفتیم مبلمان باز ایسگاه کردیم که برای خونه ی من میخوان خلاصه خوب خسته شدیم گفتیم بریم یه کیک و شمع بگیریم هم برا من هم برا سارا سوپرایزش کنیم خلاصه گرفتیم و زنگ زدیم به سارا تصویری و پشماش ریخته بود هنگ بود نمیتونست حرف بزنه😂😂😂😂 ولی خیلی خوشحال شد که به یادم بودیم🥺🥺❤❤
ولی نامردا برا سارا شمع گذاشتن برا من چوب کبریت اخه انصافهههه🚶♀️💔
دیگه تولد یهویی و خیلی کم خرج هم شکل گرفت
پ ن: و این اخرین بیرون رفتنمون بود:)
پ ن۲:یکم بی حوصلم دیگه کپشن خوب یا بد ببخشید🚶♀️💛
ساعت شیش پاشدم تا اماده شدم تا رسیدم شد هفت یه ربع هم طبق معمول منتظر یاسی خانم موندیم تا تشریف بیارن 🚶♀️
یکم چرخ زدیم و چرت و پرت گفتیم و. خندیدم رفتیم یکم تو مدرسه مون مرور خاطرات کردیم و ماهی امتحانش برا تغییر رشته داد و.برگشتیم بیرون ول میچرخیدیم بعد گفتیم یکم بریم کزم ریزی رفتیم تو مزون عروس طرف رو ایسگاه کرده بودیم که مولا لباس عروس برا ماهی میخواییم رفتیم مبلمان باز ایسگاه کردیم که برای خونه ی من میخوان خلاصه خوب خسته شدیم گفتیم بریم یه کیک و شمع بگیریم هم برا من هم برا سارا سوپرایزش کنیم خلاصه گرفتیم و زنگ زدیم به سارا تصویری و پشماش ریخته بود هنگ بود نمیتونست حرف بزنه😂😂😂😂 ولی خیلی خوشحال شد که به یادم بودیم🥺🥺❤❤
ولی نامردا برا سارا شمع گذاشتن برا من چوب کبریت اخه انصافهههه🚶♀️💔
دیگه تولد یهویی و خیلی کم خرج هم شکل گرفت
پ ن: و این اخرین بیرون رفتنمون بود:)
پ ن۲:یکم بی حوصلم دیگه کپشن خوب یا بد ببخشید🚶♀️💛
۴۴.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.