هرروز صبح که از خواب بیدار میشم.
هرروز صبح که از خواب بیدار میشم.
خودم رو جلوی آینه میبینم که به خودم میگم:
«تحسینت میکنم اما افتخار نه»
تحسینت میکنم هرروز صبح که از خواب بیدار میشی، کفشای آهنیتو میپوشی،
زمختترین نقاب و روی صورتت میزنی.
هربار میزننت زمین بلند میشی میخندی میگی اصلا هم درد نداشت.
وقتی برمیگردی خونه انگار تو یه خیابونِ طویل و بی انتها بدونِ سَکنهای.
متروک، تاریک، سرد.
نوری نیست که مسیرتو پیدا کنی و باید کورمال کورمال بری تا خودت به خونه برسی.
جلوی آینه بایستی نقاب زمخت و قوی تو در بیاری و حالا با چهره مغموم و رنج کشیده خودت رو به رو بشی.
کسی چه میدونه که تو امروز چندبار فروریختی،
چندبار خودت رو به نفهمیدن زدی،
چندبار مجبور به سکوت و صبر شدی،
چندبار لبخند زدی و رد شدی.
وَ آخرِ هر روز فقط خودتی که میفهمی چقدر ته کشیدی.
برایِ تک تکِ وقتایی که دَووم آوردی تحسینت میکنم اما افتخار نه🌱
خودم رو جلوی آینه میبینم که به خودم میگم:
«تحسینت میکنم اما افتخار نه»
تحسینت میکنم هرروز صبح که از خواب بیدار میشی، کفشای آهنیتو میپوشی،
زمختترین نقاب و روی صورتت میزنی.
هربار میزننت زمین بلند میشی میخندی میگی اصلا هم درد نداشت.
وقتی برمیگردی خونه انگار تو یه خیابونِ طویل و بی انتها بدونِ سَکنهای.
متروک، تاریک، سرد.
نوری نیست که مسیرتو پیدا کنی و باید کورمال کورمال بری تا خودت به خونه برسی.
جلوی آینه بایستی نقاب زمخت و قوی تو در بیاری و حالا با چهره مغموم و رنج کشیده خودت رو به رو بشی.
کسی چه میدونه که تو امروز چندبار فروریختی،
چندبار خودت رو به نفهمیدن زدی،
چندبار مجبور به سکوت و صبر شدی،
چندبار لبخند زدی و رد شدی.
وَ آخرِ هر روز فقط خودتی که میفهمی چقدر ته کشیدی.
برایِ تک تکِ وقتایی که دَووم آوردی تحسینت میکنم اما افتخار نه🌱
۱۷.۲k
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.