نشست تو ماشین دستانش می لرزید بخاری رو روشن کردم گفت

نشست تو ماشین، دستانش می لرزید، بخاری رو روشن کردم، گفت: ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمی ده! گفتم:هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو می ده که دلتنگشه...
گفت: من بمیرم بوی تورو میدم
"سیامک تقی زاده"
دیدگاه ها (۱)

همزیستی مسالمت آمیز یعنی :می دانم نمی‌آیی ولی با فکرتتا انته...

همین طور برای خودم میخندم ....همین طور برای خودش اشک می آید....

یه پاییز زردو زمستونه سردویه زندونه تنگو یه زخم قشنگوغم جمعه...

مردن فقط با مرگ، اتفاق نمی افتدمردن گاهی همین زندگیست که نه ...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭³ دسستم رو گذاشتم روی دستش که مث چی...

بچه ها. میخوام یه سناریو تک پارتی راجب خانواده‌ی خودم درست ک...

نام:وقتی پسر داییت بود بعد از ۱۵ سال دیدیشپدر آدم در میاد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط