نه قهرمان

نه قهرمان
پارت ۷

میا: حرفی هم داری مگه بزنی ؟ از اینجا برید بیرون ( بچه ها اینجا کلا میا سرد و عصبی با اونا حرف میزنه)
مادر میا : نه دخترم لطفاً برات توضیح میدهم
میا : چی رو ؟
پدر میا : خانوم بیا از اینجا بریم این دختر نمک نشناس قدر ماور نمیدونه
میا : بشین بریم بابا فکر کردی کیه من هستی ها ؟ تازه خدارو شکر کن بلای بد تر سرت نیاوردم
نامجون در گوش میا : میا آروم باش بزار ببینیم چی میگه خونسردی خودتو حفظ کن
میا : اوکی ( آروم )
میا : بگو می‌شنوم
مادر میا : زمانی که من تورو باردار بودم پدربزرگ و دایی وقتی فهمیدند بچه دختره هی بهم میگفتند بچه رو سقط کن دختر نحس است ولی من گوش نمی‌دادم چون واقعا دوستت داشتم بخاطر همین هم پدر بزرگ و دایی با هم فکر میکنند و تصمیم میگیرند موقع زایمان تو یکی از اعضای خانواده رو بکشند و هر سال توی تولدت اینکارو بکنند و بندازند گردن تو تا تورو نحس نشون بدهند
دخترم همه این اتفاقات بخاطر اونا بوده من نمی‌خواستم این اتفاق بیافتد منو ببخش ( بغض )
میا : تموم شد خیلی تاثیر گذار بود حالا هم برید بیرون
مادر میا : ولی دخترم
میا : اون موقعی که این بلا هارو سرم می آوردید باید فکر اینجاش میکردید الان هم برید تا زنگ پلیس نزدم
پدر میا : تو همراه ما میای همین که گفتم
میا : چشم هرچی شما بگید برید بیرون
مادر میا : دخترم ( بغض )
میا : گفتم برید بیرووووووووون ( و میا خیلی ناخود آگاه و چون خیلی عصبانی بوده با قدرتش پدر و مادرش رو هل میده بیرون که بچه ها اونا رو سریع میگیرند و آسیبی بهشون نمی‌رسه و اونا رو بیرون میکنند و سریع پیش میا میروند
میا : بعد از اینکه هل شان دادم یهو سرگیجه گرفتم و نزدیک بود بیفتم ولی خدارو شکر شوگا منو گرفت ولی همین لحظه یهو بیهوش شدم
ویو شوگا : میا یهو بیهوش شد و من سریع میا رو توی اتاقش گذاشتم و زنگ مایک زدم ( مایک دوست بچه ها است که توی آمریکا زندگی می‌کنه و قدرتش دکتری است ) مکالمه مایک و شوگا:
مایک : سلام داداش خوبی
شوگا : سلام نه میا حالش بده شده سریع بیا اینجا
مایک : اوکی ۲ دقیقه دیگه اونجام
ادمین : مکالمه شان تموم میشه و مایک بعد از ۲ دقیقه میاد اونجا و میگه :
سلام میا کجاعه؟
کوک : تو اتاقش هست ( نگران )
مایک : اوکی
ادمین : مایک می‌ره داخل اتاق میا و شروع به معاینه کردن میا می‌کنه بچه ها بیرون اتاق وایساده بودند و خیلی نگران میا بودند که خدایی نکرده بلایی سرش نیاد
بعد از نیم ساعت مایک میاد بیرون و بچه ها با سرعت سمتش میروند
جیهوپ :
ادامه دارد .....
دیدگاه ها (۲)

نه قهرمانپارت ۸جیهوپ:چی شد؟تهیونگ:حالش خوبه؟بچه ها داشتن باه...

نه قهرمان پارت ۹ الا : آروم باش دختر اونا از اینجا رفتند بیر...

نه قهرمان پارت ۷ جین با دیدن فرد پشت در حسابی تعجب می‌کنه که...

نه قهرمان پارت ۶ میا : اونا بلاهایی سرم آورده بودند که حتی ب...

#عشق_جنایت 🔪پارت 21جینو:رفتیم سمت ساحل قدم بزنیم.... همینطور...

"ته_بله مادر"اون بچه‌ی توعه _بله مادرجین که از عصبانیت رنگش ...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط