کاش درد

کاش درد
آنقدر کوچک میشد
که پشت میز یک کافه ، می نشست
چای می خورد
ساعتش را نگاه می کرد
و با عجله می گفت “خــــــداحافـــــظ”
دیدگاه ها (۱)

خدایـــــا مراقــبش باش مــراقب آنڪہبـــــا او عجــیب ترین ح...

سطحِ توقعتان را نسبت به آدمهای اطرافتان،بچسبانید کفِ زمین!کن...

شخصیت واقعی یه آدم رو وقتی میبینی که دیگه وجودت براش هیچ منف...

آنقدر دوستت دارم که خودم هم نمیدانم چقدر دوستت دارم!هر بار ک...

ورق روشن وقت

عشق ؟! نه من از عشق متنفر شدم عشق من رو نابود کرد من خاکستر ...

( الماس من )پارت ۳ مطمئن شد یه ماشین ،مشکی، پارک شده اون طر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط