اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت10
باصدای بلندخندیدم وافتادم دنبالش که سریع دروبازکردوازپله هافرارکردوهمونطوردادزد:
_توپارکینگ منتظرتم
_باشه...اروم همه الان میریزن سرمون
دروقفل کردم ودکمه اسانسور وزدم وخواستم دروببندم که کفش مردونه ای رودیدم وچشمام گردشدودردوباره بازشدومردی واردشدونگاهم کردوگفت:
_شرمنده...سلام
_خواهش میکنم...سلام
_فکرکنم شماواحدروبه رویی باشین...درسته؟
_بله...شماتواوحددیگه زندگی میکنین؟
خندیدوگفت:
_من نه رفیقم اینجازندگی میکنه...الانم اومده بودم دیدن اون
_اها
دیگه چیزی نگفتم ووقتی توپارکینگ آسانسور بازشدوکناررفت تابرم وخودشم اومدبیرون گفت:
_خوشحال شدم
لبخندی زدم وگفتم:
_همچنین
سوارماشین شدم که غزل کنجکاوگفت:
_کی بود؟
_اینطوری که فهمیدم رفیق واحدروبه رویی
بابهت گفت:
_واحدروبه روییت؟میگم نکنه مجردباشه؟
_واچه ربطی داره...اگه هرکس رفیقش بره دیدنش حتمامجرده؟
شونه ای بالاانداخت وروندسمت شهربازی...
#پارت10
باصدای بلندخندیدم وافتادم دنبالش که سریع دروبازکردوازپله هافرارکردوهمونطوردادزد:
_توپارکینگ منتظرتم
_باشه...اروم همه الان میریزن سرمون
دروقفل کردم ودکمه اسانسور وزدم وخواستم دروببندم که کفش مردونه ای رودیدم وچشمام گردشدودردوباره بازشدومردی واردشدونگاهم کردوگفت:
_شرمنده...سلام
_خواهش میکنم...سلام
_فکرکنم شماواحدروبه رویی باشین...درسته؟
_بله...شماتواوحددیگه زندگی میکنین؟
خندیدوگفت:
_من نه رفیقم اینجازندگی میکنه...الانم اومده بودم دیدن اون
_اها
دیگه چیزی نگفتم ووقتی توپارکینگ آسانسور بازشدوکناررفت تابرم وخودشم اومدبیرون گفت:
_خوشحال شدم
لبخندی زدم وگفتم:
_همچنین
سوارماشین شدم که غزل کنجکاوگفت:
_کی بود؟
_اینطوری که فهمیدم رفیق واحدروبه رویی
بابهت گفت:
_واحدروبه روییت؟میگم نکنه مجردباشه؟
_واچه ربطی داره...اگه هرکس رفیقش بره دیدنش حتمامجرده؟
شونه ای بالاانداخت وروندسمت شهربازی...
۱.۳k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.