اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت11
ماشین وپارک ودوتایی رفتیم سمت شهربازی وبلیط گرفتیم یه لحظه نگاهم رفت سمت تونل وحشت بالبخندمرموزی به غزل نگاه کردم بااینکه خودمم میترسیدم اماهیجانش ودوست داشتم رفتم دوتابلیط گرفتم وبرگشتم پیش غزل که عصبانی گفت:
_کدوم گوری رفتی تو؟
_رفتم بلیط بگیرم
باتعجب نگاهم کردوگفت:
_بلیط که گرفتیم
بادست به تونل اشاره کردم که باترس اب دهنش وقورت دادوگفت:
_فکرشم نکن
_اتفاقافکرشم کردم...بلیطشم گرفتم توهم میای
بزوربردمش ونشستیم که حرکت وواردتونل تاریک شدوکه هموبغل کردیم وکلی جیغ زدیم
صدایی ازکنارم بلندشدونمیتونستم توتاریکی چهرش روببینم اماباعصبانیت غرید:
_باواخفه شوکرشدم
ازغزل فاصله گرفتم وبدترجیغ زدم که ازهواس پرتیم استفاده کردودست گذاشت پشت سرم ولبام ومحکم بوسیدوجلوی جیغ زدنام وگرفتم بابهت بهش نگاه می کردم که وقتی دیدواکنشی نشون نمیدم ازم جداشدوباپوزخندصداداری گفت:
_توروبایداینطوری خفه کرد
وقتی ازتونل بیرون اومدیم نبودوهرچی به اطراف نگاه کردم پیداش نکردم...دلم می خواست پیداش می کردم وبادستای خودم خفش می کردم اماچه فایده من حتی صورتشم ندیدم.
دستم ومحکم کشیدم رولبام که غزل باگیجی نگاهم کردوگفت:
_چته پناه...چیکارمیکنی؟
_اون ناکص منوبوسید
#پارت11
ماشین وپارک ودوتایی رفتیم سمت شهربازی وبلیط گرفتیم یه لحظه نگاهم رفت سمت تونل وحشت بالبخندمرموزی به غزل نگاه کردم بااینکه خودمم میترسیدم اماهیجانش ودوست داشتم رفتم دوتابلیط گرفتم وبرگشتم پیش غزل که عصبانی گفت:
_کدوم گوری رفتی تو؟
_رفتم بلیط بگیرم
باتعجب نگاهم کردوگفت:
_بلیط که گرفتیم
بادست به تونل اشاره کردم که باترس اب دهنش وقورت دادوگفت:
_فکرشم نکن
_اتفاقافکرشم کردم...بلیطشم گرفتم توهم میای
بزوربردمش ونشستیم که حرکت وواردتونل تاریک شدوکه هموبغل کردیم وکلی جیغ زدیم
صدایی ازکنارم بلندشدونمیتونستم توتاریکی چهرش روببینم اماباعصبانیت غرید:
_باواخفه شوکرشدم
ازغزل فاصله گرفتم وبدترجیغ زدم که ازهواس پرتیم استفاده کردودست گذاشت پشت سرم ولبام ومحکم بوسیدوجلوی جیغ زدنام وگرفتم بابهت بهش نگاه می کردم که وقتی دیدواکنشی نشون نمیدم ازم جداشدوباپوزخندصداداری گفت:
_توروبایداینطوری خفه کرد
وقتی ازتونل بیرون اومدیم نبودوهرچی به اطراف نگاه کردم پیداش نکردم...دلم می خواست پیداش می کردم وبادستای خودم خفش می کردم اماچه فایده من حتی صورتشم ندیدم.
دستم ومحکم کشیدم رولبام که غزل باگیجی نگاهم کردوگفت:
_چته پناه...چیکارمیکنی؟
_اون ناکص منوبوسید
۱.۶k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.