های شلوارشو باز کردم و خودش لباس زیرش در اورد. کوک: لباس
های شلوارشو باز کردم و خودش لباس زیرش در اورد. کوک: لباس زیرمم دراوردم و ک. یرمو واردش کردم که یهو یه ناله بلند کشید اما برای اینکه صدا نره دستشو گذاشت رو دهنش. من: کوک ک. یرشو کرد توم من دستم گذاشتم رو دهنم که صدا نره و بعد بهش گفتم که من باکره ام. کوک: عه چه خوب پس اولیش منم هر وقت عادت کردی بگو شروع کنم. نویسنده:(یااا ابرفضل یکی تسبیح بخش کنه📿 من نبودم دستم نوشته به منم هیچ ربطی نداره 😶)(برش زمان به ۵ مین بعد) من: عادت کردم. کوک: تا اینو گفت شروع کردم به ضربه زدن و لبامو کوبوندم رو لباش و نالش خفه شد. من: تا کفتم شروع کرد بعد لبامو محکم میک میزد منم همکاری میکردم از لبام که دل کند رفت سراق سینه هام یکیشو میخورد اون یکیش هم با دستش میمالید(استغفرالله 😶🤲🏻) کوک: همینطور داشتم ادامه میدادم یواش و اروم ضربه میزدم چون بار اولشه که گفت: ددی تندتر، تندتر ددی، که بعد شروع کردم تند تند و محکم ضربه زدن. من: بهش گفتم تند تر. یه ۱۰ راندی رفتیم من دیگه جونی نداشتم خودشم خسته شد ک. یرشو در اورد که دوباره سریع دستم گذاشتم رو دهنم که صدام نره کنارم دراز کشید و تا
۱۸.۰k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.