فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۷۱
[ویو هارین]
با پوزخند عجیبی نگام می کرد
جونگ کوک: حتی برای لحظه ای نمی تونم به نبودت فکر کنم
با حرفاش قلبم به لرزه افتاد
نزدیکش شدم و بی اختیار شروع به بوسیدنش
ازش جدا شدم
هارین: عاشقتم 🛐.... اونقدر که برات میمیرم
اومد جلو و بوسه ای کوتاه رو لبام گذاشت
جونگ کوک: دوست دارم.... دوست دارم اونقدر که لحظه ای بدون تو برام مرگه
خودم شل گرفتم و کاملآ خودم به گردنش
آویزون کردم
و با حالت شوخی گفتم:
هارین: ببین چقدر خوشگلم که مخ جئون جونگ کوک بزرگ زدم
خنده ای روی لباش اومد
بغلم کرد و به سمت بیرون استخر بردم
اولش خودش از استخر خارج شد بعدش من بیرون برد
روی پاهام ایستادم خیلی سرد بود
داشتم می لرزیدم که جونگ کوک بغلم کرد و به سمت
داخل عمارت حرکت کرد
و به اتاقم بردم گذاشتم پایین
خواست بره که دستش گرفتم و روی انگشت پاهام ایستادم
و محکم گونه اش بوسیدم
هارین: ممنون
خنده سطحی کرد رفت... سریع به سمت حموم رفتم و دوش گرفتم
و لباسم عوض کردم یک بافت که رنگ شکلاتی داشت پوشیدم و یک شلوار بگ
و روتین پوستی انجام دادم
و با دو به سمت اتاق جونگ کوک رفتم در زدم
اجازه داد برم داخل وقتی رفتم داخل لباسش عوض کرده بود
و داخل بالکن بود داشت سیگار می کشید
اصلأ متوجه نبود که من هستم
پارت ۷۱
[ویو هارین]
با پوزخند عجیبی نگام می کرد
جونگ کوک: حتی برای لحظه ای نمی تونم به نبودت فکر کنم
با حرفاش قلبم به لرزه افتاد
نزدیکش شدم و بی اختیار شروع به بوسیدنش
ازش جدا شدم
هارین: عاشقتم 🛐.... اونقدر که برات میمیرم
اومد جلو و بوسه ای کوتاه رو لبام گذاشت
جونگ کوک: دوست دارم.... دوست دارم اونقدر که لحظه ای بدون تو برام مرگه
خودم شل گرفتم و کاملآ خودم به گردنش
آویزون کردم
و با حالت شوخی گفتم:
هارین: ببین چقدر خوشگلم که مخ جئون جونگ کوک بزرگ زدم
خنده ای روی لباش اومد
بغلم کرد و به سمت بیرون استخر بردم
اولش خودش از استخر خارج شد بعدش من بیرون برد
روی پاهام ایستادم خیلی سرد بود
داشتم می لرزیدم که جونگ کوک بغلم کرد و به سمت
داخل عمارت حرکت کرد
و به اتاقم بردم گذاشتم پایین
خواست بره که دستش گرفتم و روی انگشت پاهام ایستادم
و محکم گونه اش بوسیدم
هارین: ممنون
خنده سطحی کرد رفت... سریع به سمت حموم رفتم و دوش گرفتم
و لباسم عوض کردم یک بافت که رنگ شکلاتی داشت پوشیدم و یک شلوار بگ
و روتین پوستی انجام دادم
و با دو به سمت اتاق جونگ کوک رفتم در زدم
اجازه داد برم داخل وقتی رفتم داخل لباسش عوض کرده بود
و داخل بالکن بود داشت سیگار می کشید
اصلأ متوجه نبود که من هستم
- ۸.۶k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط