پارت یک
پارت یک
سلام من ات هستمو چند روزی هست تو عمارت جعون کار میکنم دخر خوشگلیم موهام مادر زادی بلنده چشام ابی سفیدمو یکم ککومک دارم یه تتو رو گردنم راستی 20 سالمه اینجا یه دختر هست به اسم یونهیا خیلی اذیتم میکنه به خاطر اون ارباب کوک چند باری دعوام کرده اختار داده که اینبار با شلاق میوفته به جونم.
.
.
علامت ها
کوک-
ات+
یونهیا& اجوما#
بقیه با اسماشون
ات ویو
صب ساعت پنج از خواب بیدار شدم رفتم پایین با اجوما کمک کردیم
صبونه رو درست کردیم که یونیا اومد
&به به ات کلفت خانم خوبی؟
+برو بابا انگار خودش کلفت نیست که دیدم ارباب اومد پایین
-صب بخیر
+صبح بخیر ارباب بفرمایید صبحونه
ات ویو
وای اصلا به قیافه ی بانی طورش نمیخورد مافیا باشه خیلی گوگولی بود چی داری میگی ات اه فکر کنم عاشقش شدم شت
ارباب رفت بالا چند مین بعد گفت یه قهوه بیارین اجوما
#ات بیا ببر
+باشه اجوما
+داشتم میبردم که دیدم یونیا اومد لیوانو از دستم کشید
&بده خودم میبرم واسه ددیم(پوسخند)
+اما اجوما به منداد(بلند)
&گفتم بدش من(جیغ)
که بوم(مثلن صدای شکستن)
+لیوانو شکوندی این.. لیوان.. م. ورد.. علاقه ی ار باب بود(با ترس فراوان)
دیدم ارباب داره از پله ها میاد پایین
-چه خبرتونه عمارتو گذاشتین رو سرتو(عربده)
&ارباب ات لیوان مورد علاقتونو شکست
+کا.. ر م. ن نبود او.. ن شکس.. تش(با گریه و ترس)
- یه نگا به لیوان شکسته که یادگار مامانم بود افتاد داشتم دیوونه میشدم اون تنها یادگاری از مامانم بود
-اتتتتت گفته بودم اینبار چه اتفاقی میفته زود برووووو بالاا تو اتاققق شکنجه(عزبده)
کوک ویو
چند روزی ی دختر به اسم ات اومده عمارت خیلی خوشگل اون یونهیای ه. ر. ز. ه اذیتش میکنه منم هی دعواش میکنم تو این حالو حوا بودم صدای جیغ اومد رفتم پایین(ادامه ی داستان)
ات. ویو
رفتم بالا اتاق شکنجرو پیدا کردم ضاحر وحشت ناکی داشت وای بدبخت شدم که کوک اوکدداخا
ک وک ویو
دلم نمیومد بزنمش ولی واقا کارش اشتباه بود اه شروعکردم گفتم زود لباساتو در بیار
ات ویو
گفت لباسامو در بیارم منم گوش کردم که شروع کرد به زدن از درد داشتم میمردم ولی کاریش نمیشه کرد بعد 20 ضربه ولم کردو گفت_
-بلند شو برو بیرون(سرد)
سلام من ات هستمو چند روزی هست تو عمارت جعون کار میکنم دخر خوشگلیم موهام مادر زادی بلنده چشام ابی سفیدمو یکم ککومک دارم یه تتو رو گردنم راستی 20 سالمه اینجا یه دختر هست به اسم یونهیا خیلی اذیتم میکنه به خاطر اون ارباب کوک چند باری دعوام کرده اختار داده که اینبار با شلاق میوفته به جونم.
.
.
علامت ها
کوک-
ات+
یونهیا& اجوما#
بقیه با اسماشون
ات ویو
صب ساعت پنج از خواب بیدار شدم رفتم پایین با اجوما کمک کردیم
صبونه رو درست کردیم که یونیا اومد
&به به ات کلفت خانم خوبی؟
+برو بابا انگار خودش کلفت نیست که دیدم ارباب اومد پایین
-صب بخیر
+صبح بخیر ارباب بفرمایید صبحونه
ات ویو
وای اصلا به قیافه ی بانی طورش نمیخورد مافیا باشه خیلی گوگولی بود چی داری میگی ات اه فکر کنم عاشقش شدم شت
ارباب رفت بالا چند مین بعد گفت یه قهوه بیارین اجوما
#ات بیا ببر
+باشه اجوما
+داشتم میبردم که دیدم یونیا اومد لیوانو از دستم کشید
&بده خودم میبرم واسه ددیم(پوسخند)
+اما اجوما به منداد(بلند)
&گفتم بدش من(جیغ)
که بوم(مثلن صدای شکستن)
+لیوانو شکوندی این.. لیوان.. م. ورد.. علاقه ی ار باب بود(با ترس فراوان)
دیدم ارباب داره از پله ها میاد پایین
-چه خبرتونه عمارتو گذاشتین رو سرتو(عربده)
&ارباب ات لیوان مورد علاقتونو شکست
+کا.. ر م. ن نبود او.. ن شکس.. تش(با گریه و ترس)
- یه نگا به لیوان شکسته که یادگار مامانم بود افتاد داشتم دیوونه میشدم اون تنها یادگاری از مامانم بود
-اتتتتت گفته بودم اینبار چه اتفاقی میفته زود برووووو بالاا تو اتاققق شکنجه(عزبده)
کوک ویو
چند روزی ی دختر به اسم ات اومده عمارت خیلی خوشگل اون یونهیای ه. ر. ز. ه اذیتش میکنه منم هی دعواش میکنم تو این حالو حوا بودم صدای جیغ اومد رفتم پایین(ادامه ی داستان)
ات. ویو
رفتم بالا اتاق شکنجرو پیدا کردم ضاحر وحشت ناکی داشت وای بدبخت شدم که کوک اوکدداخا
ک وک ویو
دلم نمیومد بزنمش ولی واقا کارش اشتباه بود اه شروعکردم گفتم زود لباساتو در بیار
ات ویو
گفت لباسامو در بیارم منم گوش کردم که شروع کرد به زدن از درد داشتم میمردم ولی کاریش نمیشه کرد بعد 20 ضربه ولم کردو گفت_
-بلند شو برو بیرون(سرد)
۹.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.