نیمه ی گمشده ...

نیمه ی گمشده. Part1

( ویو هیونجین )

امروز حوصله هیچیو نداشتم ...

خیلی کسل بودم...

روز به روز داشتم بیشتر تنها میشدم...

دنبال یه همدم همیشگی بودم...

خب معمولا پیدا کردن نیمه گمشدت آسون نیست...

اهههه واقعا حال هیچیو نداشتم..

تصمیم گرفتم برم با...ر تا اونجا یه جوری خودمو سرگرم کنم.

ماشینمو روشن کردم و به سمت با..ر راه افتادم .

ماشینمو پارک کردم و پیاده شدم و میخواستم برم تو که یهو دستای کسیو دور کمر...م حس کردم.

با تعجب سرمو چرخوندم که ببینم کیه که از پشت بغلم کرده !

وقتی دیدمش شوکه شدم...!

یه پسر بود با موهای بلوند و کک و مک های ریزی روی گونش بود ولی زیباییش بیش از اندازه چشمگیر بود !

وقتی داشتم نگاش میکردم تنها چیزی که اومد ذهنم تصویر یه فرشته بود ...

واقعا ظاهرش مثل فرشته ها بود :)

بیشتر که بهش توجه کردم دیدم که واقعا مس...ته و حالش خیلی خوب بنظر نمیومد!

دستاشو از دور کم..رم جدا کردم و تا میخواستم حرف بزنم دوباره دستاشو دور کمر..م انداخت و سرشو رو سی..نم گذاشت و چشاشو بست !

خیلی تعجب آور بود !
شاید منو با شخص دیگه ای اشتباه گرفته باشه !
همینجوری با تعجب بش نگا میکردم که یه پسر اومد گفت :
&ععع پس شما دوس...پسر فلیکس هستین؟!

اون گفت فلیکس ؟!
پس حتما اسم این فرشته مس..تمون فلیکسه!
لعنتی اسمشم مثل خودش زیباس:)

پسره دوباره گفت :
&خیلی خوشحال شدم که دیدمتون ولییباید بگم که هر چه زودتر فلیکسو به خونه ببرین چون حالش خیلی خوب نیست بیش از اندازه نوشیده ! بهتره هر چه سریعتر ببرینش خونه تا استراحت کنه !

منم گفتم :

_خب تو دوستشی؟!
&اره اسمم هانه از آشنایی باهاتون خوشبختم!
_منم هیونجینم همچنین!
&واو فلیکس راجبتون تا حالا چیزی بهم نگفته بود ولی واقعا بهم میاین!

ته قلبم یه ذوق ریزی داشتم عجیب بود!

_اوم ممنون !

همینجوری داشتم با هان دوست فلیکس حرف میزدم که فرشتمون به حرف اومد.
چشاشو وا کرد و به طور کیوتی نگام میکرد.
گفت :
پس کی میریم خونه شاهزاده م؟! ( با صدای کیوت طوری )

واح این پسر خیلی عجیب بودااا!

منم گفت :
_یعنی میخوای ببرمت خونه ؟؟!
اره دوس دارم پیش شاهزادم استراحت کنم خببب!
_اممم اوک اوک الان میریم.

صدای خنده های هان بلند شد !
&وای خدای من شما دوتا چرا انقدر کیوتین اخه؟!
_ام چی بگم خب !
_ خب دیگه خداحافظس من باید این فرشته رو ببرم خونه!
&اوهوم بای.
همینکه میخواستم قدم بردارم دوباره فلیکس گفت :
ببینم شاهزادم میخواد منو همینجوری ول کنه؟!
_خب نمیتونی خودت بیای؟
نه نههههه من ولم میخواد شاهزادم بغل..م کنه !!!

این پسر واقعا عجیب تر از عجیبه!
یعنی همونیه که دنبالش بودم یا یکیه مثل بقیه؟!...
نمیتونستم به صدای کیوتش نه بگم پس براید استایل بغل....ش کردم .

بدون هیچ مکثی دستاشو دور گرد..نم انداخت و لبخند عمیقی رو لب..ای صورتیش نشست!

به سمت ماشین راه افتادم .
به ماشین که رسیدم درشو باز کردم و میخواستم فلیکس بزارم تو ماشین که دستاشو دور گرد..نم محکم فشار داد و فیسمو ب فیسش نزدیک کرد .
د..دی میشه اول کنارم بشینی بغل..ت بخوابم بعد راه بیوفتیم؟! تلوخودا!!!

وای نه گفتن بهش غیر ممکن بود.
قبول کردم کنارش نشستم و درو ماشینو بستم.

یهو محکم بغلم کرد و سرشو گذاشت رو سی..نم .
منم بی اختیار موهاشو نوازش کردم!

بعد چند مین که نوازشش کردم به خواب عمیقی رفت !

خیلی آروم از خودم جداش کردم و رفتم جلو نشستم که ماشینو روشن کنم و به سمت خونه راه افتادم.

حین رانندگی تو این فکر بودم که با فلیکس چیکار کنم...
اصلا امروز چرا فلیکس سر راهم سبز شد...
یعنی این همون نصفه گمشدمه؟!...
بی اختیار حرف های هان که تو با..ر بهم گفت تو مغزم پیچید !

با فکر کردن به اون حرفش که گفت [ شما دو تا چرا انقدر کیوتین ] لبخند عمیقی رو لب..ام نشست!

یهو به خودم اومدم و رو رانندگیم تمرکز کردم.
چون باید آروم رانندگی میکردم تا فرشتم بیدار نشه !

به خونه رسیدم!
میخواستم فلیکسو صدا بزنم که بیدار بشه ولی وقتی دیدم اینجوری عمیق خوابیده اصلا نمیتونستم به خودم اجازه بدم که بیدارش کنم !

پس براید استایل بغل..ش کردم و وارد خونم شدم و بردمش تو اتاقم و رو تخ..تم خوابوندمش !

لحافه شطرنجی آبی و سفیدمو روش کشیدم .
موهاش که رو صورتش بود رو پشت گوشش انداختم و دستمو نوازش وار رو گونش کشیدم!

در بوسی..دنی ترین حالت ممکن بودااا!
این بشر چرا انقدر بی نقصه ؟!
به خودم اومدم و در اتاقو خیلی آروم بستم به سمت آشپز خونه رفتم .


پارت اول 😁😁 شاید فردا پارت بعد رو دادم
#huynlix
دیدگاه ها (۰)

نیمه ی گمشده port2باید یه چیزی درست میکردم تا وقتی بیدار...

نیمه ی گمشده. Part3(ویو هیونجین)حس عجیبی نسبت به فلیکس د...

نام:نیمه ی گمشدهکاپل:هیونلیکسپارت:کلا ۷ پارتهبنظرتون کی شروع...

دخترهای بابا سلام🤣#huynlix

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط