من و تو

من و تو
Part24

ا. ت ویو قرار بود شب بریم خونه مامانم اینا خودمون بودیم کسی نبود پس تصمیم گرفتم جئون کوکو بیدار کنم که درد شدیدی رو تو بازوم که تیر خورده بود حس کردم

ا. ت: ایییییی

کوک: چ... چیشد تو خوبی

ا. ت: ا.. اره خوبم بازوم درد گرفت

کوک: دختر مردم از ترس

ا. ت: میگم

کوک: چیشده عزیزم

ا. ت: سر صبحانه کارت دارم یادت بنداز

کوک: خوب الان بگو

ا. ت: نه الان میخوام استراحت کنم بازوم درد میکنه یکم

کوک: باشه عزیزم

ا. ت ویو
یکم خوابیدم ولی کوک پاشدم رفت تو دری که تو اوتاق مون بود ( منظورش حمومه) و بهم گفت که هر وقت صدام کرد حولشو بدم خلاصه رفتمو به دستور صورتم ی ابی زدم و نشستم روتین پوستی مو انجام دادم و ی ارایش کوچیک کردم و ی لباس  خ مشکل پوشیدم که کوک صدام کرد

کوک: عشقم!؟

ا. ت: اومدم بیا اینم حولت

کوک: ممنونم نفسم

ا. ت: ی تعضیم پرنسسی کردم که خندید.....
دیدگاه ها (۰)

من و توPart25ا. ت ویو خلاصه حاضر شدیمو رفتیم پایین برای صبحو...

من و توPart26همه داشتن صحبت میکردن ک کوک کوک: ام ببخشید حالا...

P10نام: یونگی نمیری بخوابی یونگی: نه من همینجامیخوابم نام: ا...

P9 یونگی: اومدم نشستم بیرون و رفتم تو گوشیو چون قبلات از ازم...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط