به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در آیینه زندگی می کرد
و شکل پیری ِ من بود
و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت - سلامی دوباره خواهم داد
#فروغ_فرخزاد
به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد.
دیدگاه ها (۰)

الان اونجاییم که فریدون مشیری میگه :رک بگویم از همه رنجیده‌ا...

‏من یک مهاجرماز رویایی به رویای دیگر...

تنها تر از یک برگ با بار شادیهای مهجورم در آبهای سبز تابستان...

انگار که برگی شدم در پس باد گاهی به آسمانم میبرد منراگاهی به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط