تنها تر از یک برگ

تنها تر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام می رانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۰)

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود ...

الان اونجاییم که فریدون مشیری میگه :رک بگویم از همه رنجیده‌ا...

انگار که برگی شدم در پس باد گاهی به آسمانم میبرد منراگاهی به...

حواست باشه ‌، که خودت رو از یاد نبری .وسط شبانه روزت این پرد...

.فصل درو تمام شد و بااینکه تابستان هنوز پابرجا بود،چهره‌اش ت...

بعد از تو یعنی بیداری به انضمام خواب هایی که داشتم تو را در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط