تو نیستی اما وقتی به تو فکر میکنم صدای آب را در رگهای خا

تو نیستی اما، وقتی به تو فکر میکنم صدای آب را در رگهای خاک می شنوم. گل سرخ حیاط در آینه ی نگاهم زود به زود میشکفد و آسمان پر از پروانه و بادبادک میشود. تو نیستی اما، وقتی به تو فکر میکنم دریا نزدیکتر می آید، ابرهای سیاه دور میشوند و باران هر وقت بگویم می بارد. تو نیستی اما ، وقتی به تو فکر میکنم تو را می بینم در باغچه ایستاده ای و به گلها آب میدهی...


پریناز ایزدیار
دیدگاه ها (۱)

شهریورترین ماهِ منیدلهره ی آمدنت که هیچفکر رفتنتبی تابم می ک...

دارد پاییز می رسد ...!انار نیستم ،برسم به دست‌های تو ...برگم...

یک بار خوابَ دیدن تو به تمام عمر می ارزد پس نگو ... نگو که ر...

بهار آمده است! این را صبح ، پنجره ی نیمه باز اتاقم گفت. ظهر ...

تو نیستی، اماوقتی به تو فکر می‌کنمصدای آب رادر رگ‌های خاک می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط