فقر
فقر
همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند...
کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند...
پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود...
فقر ، همه جا سر میکشد،
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست،
روز را "بی اندیشه" سر کردن است
همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند...
کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند...
پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود...
فقر ، همه جا سر میکشد،
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست،
روز را "بی اندیشه" سر کردن است
۱.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.