پارت
پارت ۴
استاد من
°بخاطر استاد جدید دیگه ، بچه هایی که دیدنش میگن خیلی جذاب بود
سری به نشونه ی تاسف نشون دادم که در همون لحظه در باز شد و یه مرد با قیافه ی اخمالود و جدی وارد شد ، دخترا و حتی پسراهم دهنشون باز مونده بود ، خب حقم داشتن جذاب بود ، کیفی که دستش بود رو روی میز گذاشت و با یه لحن جدی و خشک مشغول به صحبت شد
_سلام به همه ، من استاد جدیدتون هستم ، جایگزین استاد کیم هستم ، از همین الان بگم از استاد کیم سخت گیر تر هستم پس خیال نکنید میتونین از زیر درس ها در برید،خب از اول سمت چپ شروع به معرفی خودتون بکنید، بعد از پنج نفر اول که خودشون رو معرفی کردن نوبت من شد
+من بنگ سایا هستم
سرش رو بلند کرد و خوب نگاهم کرد ، منم مثل خودش بهش زل زدم ، نمیدونم چرا ، ولی حس میکنم قبلا یه جایی دیدمش چون یکم برام آشناست
_بنگ سایا؟...تک دختر خانواده ی بنگ معروف
تویی؟
+بله استاد
سری تکون داد
_میتونی بشینی سایا
اروم نشستم و اون مشغول معرفی خودش شد و همزمان راجب به مسئله های دیگه ام صحبت کرد
_امروز ازتون چیزی نمیخوام چون روز اولیه که هم رو دیدیم ، اما از فردا قراره بهتون سخت بگذره خب داشتم میگفتم که ...
من در طول حرف زدنش فقط سرم رو روی میز گذاشته بودم و چشمام رو بسته بودم ،نمیفهیدم چی میگه ، چون بهش دقت نمیکردم
_سایا؟
با صدای محکمش سریع سر بلند کردم
+به..بله استاد؟
_فهمیدی چی گفتم ؟
+اره استاد فهمیدم
_خب بگو چی گفتم ؟
استاد من
°بخاطر استاد جدید دیگه ، بچه هایی که دیدنش میگن خیلی جذاب بود
سری به نشونه ی تاسف نشون دادم که در همون لحظه در باز شد و یه مرد با قیافه ی اخمالود و جدی وارد شد ، دخترا و حتی پسراهم دهنشون باز مونده بود ، خب حقم داشتن جذاب بود ، کیفی که دستش بود رو روی میز گذاشت و با یه لحن جدی و خشک مشغول به صحبت شد
_سلام به همه ، من استاد جدیدتون هستم ، جایگزین استاد کیم هستم ، از همین الان بگم از استاد کیم سخت گیر تر هستم پس خیال نکنید میتونین از زیر درس ها در برید،خب از اول سمت چپ شروع به معرفی خودتون بکنید، بعد از پنج نفر اول که خودشون رو معرفی کردن نوبت من شد
+من بنگ سایا هستم
سرش رو بلند کرد و خوب نگاهم کرد ، منم مثل خودش بهش زل زدم ، نمیدونم چرا ، ولی حس میکنم قبلا یه جایی دیدمش چون یکم برام آشناست
_بنگ سایا؟...تک دختر خانواده ی بنگ معروف
تویی؟
+بله استاد
سری تکون داد
_میتونی بشینی سایا
اروم نشستم و اون مشغول معرفی خودش شد و همزمان راجب به مسئله های دیگه ام صحبت کرد
_امروز ازتون چیزی نمیخوام چون روز اولیه که هم رو دیدیم ، اما از فردا قراره بهتون سخت بگذره خب داشتم میگفتم که ...
من در طول حرف زدنش فقط سرم رو روی میز گذاشته بودم و چشمام رو بسته بودم ،نمیفهیدم چی میگه ، چون بهش دقت نمیکردم
_سایا؟
با صدای محکمش سریع سر بلند کردم
+به..بله استاد؟
_فهمیدی چی گفتم ؟
+اره استاد فهمیدم
_خب بگو چی گفتم ؟
- ۲.۲k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط