𝓟𝓪𝓻𝓽 21 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 21 🥺🤍🖇️
ا/ت ویو
ا/ت : امیدوارم خوشبخت بشی برات آرزوی خوشبختی میکنم
لئون : ا/ت این حرفارو نزن تو کجایی بگو بیام دنبالت
ا/ت : مواظب خودت باش خب؟ من زیاد وقت ندارم
لئون : ا/ت
ا/ت : لطفا خوشبخت شو قول میدی؟
لئون : .....
ا/ت : لئون
لئون : قول میدم...تو هم مواظب خودت باش خب؟
ا/ت : باشه
ا/ت : دوست دارم
اینو که گفتم یکی از پشت سر موبایلو از دستم گرفت و تماسو قطع کرد برگشتم بهش نگاه کردم جانگکوک بود
جانگکوک : پس دیگه بدون اجازه میای و موبایلمو برمیداری هوم ؟
سرمو انداختم پایین که با دادی که زد پریدم
جانگکوک : وقتی باهات حرف میزنم سرتو بالا بگیر ( با داد )
سرمو بالا اوردم
جانگکوک : چرا اینکارو کردی
ا/ت : ....
جانگکوک : چرا اینکارو کردی ( با داد )
ا/ت : من.. من فقط
جانگکوک : فقط چی ها فقط چی؟ ( با داد)
ا/ت : فقط میخواستم بگم که دیگه نمیتونم برم اونجا
جانگکوک : جمله آخرت چی ها اونم بخاطر همین بود؟
ا/ت : ن نه
جانگکوک : مگه نگفتی که دوست پسر سابقت بود ( با داد )
ا/ت : چ چرا
جانگکوک : پس چی
ا/ت : م من هنوزم دوسش دارم
جانگکوک ویو
گفت هنوزم دوسش دارم اینو که گفت قاطی کردم یه آدم دیگه شدم رفتم سمت در و بازش کردم کیلیدو برداشتم رفتم بیرون و درو بستم و قفل کردم از پشت در صداش میومد به در مشت میزد
ا/ت : بزار بیام بیرون درو باز کن
جانگکوک : همون تو بمون تا عقلت بیاد سر جاش( با داد )
رفتم بیرون سمت جایی که همیشه آرومم میکرد
...................
غرق عرق افتادم رو زمین چشمامو بستم بعد کلی مشت زدن به کیسه بوکس حرصمو سرش خالی کردم دیگه حال نداشتم اصلا به من چه که دوسش داره من چمه چرا حس بدی دارم پاشدم دستکشای بوکسو در اوردم و انداختم یه گوشه حوله رو برداشتم و صورتمو خشک کردم و رفتم سمت اتاقم یه نفس عمیق کشیدم و قفل درو باز کردم رفتم داخل یه گوشه نشسته بود و زانوهاشو بغل کرده بود سرش پایین بود وقتی سرشو بالا اورد منو دید سریع پاشد چشماش خیس بود صورتش قرمز شده بود
جانگکوک : برو بیرون
اومد جلوم وایساد
ا/ت : معذرت
نزاشتم حرفش تموم بشه
جانگکوک : برو بیرون
دویید رفت درو بستم و خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف زل زدم یه قطره اشک از گوشه چشمم سُر خورد سریع پاکش کردم
جانگکوک : جانگکوک تو چت شده تو همچین آدمی نبودی خودتو جمع کن
پاشدم رفتم حموم
..............
بعد از نیم ساعت اومدم بیرون رفتم سمت کمدم حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم یه تیشرت سفید با یه شلوار لی مشکی جذب رفتم پایین روبه راننده گفتم :
جانگکوک : ماشینو آماده کن میریم بار
راننده : چشم آقا
رفتش آجوما رو دیدم داشت میومد سمتم
آجوما : پسرم کجا میری
جانگکوک : میرم بار آجوما
آجوما : جانگکوک
جانگکوک : حواسم هست کاری نمیکنم
آجوما : یادت رفته دفعه آخر چه کاری دست خودت دادی؟
جانگکوک : میدونم میدونم آجوما ولی قول میدم ایندفعه کاری نکنم
آجوما :......
جانگکوک : باشه؟
آجوما : باشه پسرم مواظب خودت باش
لپشو بوسیدم
جانگکوک : قربونت بشم آجوما
آجوما : پسره ی دیوونه برو زود باش
بهش خندیدم و رفتم بیرون راننده جلوی ماشین وایساده بود
راننده : بفرمایید آقا
درو باز کرد روبروش وایسادم
جانگکوک : تو برو خودم میرونم
راننده : اما آقا
جانگکوک : اما نداره برو داخل
راننده : چشم
رفتش سوار ماشین شدم و به سمت بار راهی شدم
.................
وقتی رسیدم ماشینو جلوی بار پارک کردم و پیاده شدم ، رفتم داخل بوی الکل و دود سیگار همه ی محوطه رو پر کرده بود روی یه صندلی نشستم و گارسونو صدا کردم
جانگکوک : گارسون ( با داد )
اومدش
گارسون : خوش اومدید آقا چی میل دارید
جانگکوک : همه رو بیرون کن
یه دسته پول دراوردم و بهش دادم خودش فهمید باید چیکار کنه
گارسون : چشم آقا
داد زد و همه رو بیرون کرد کسی نبود جز من بهش گفتم از همون همیشگی بیاره ولی با درصد بالا تر
اوردش 1 لیوان 2 لیوان 3 لیوان 4 لیوان و......
...................
2 تا شیشه خورده بودم چشمام باز نمیموند صداشو میشنیدم
گارسون : آقا آقا بلند شید میخواید زنک بزنم بیان دنبالتون؟
جانگکوک : نمیخوام ( با حالت مستی )
گارسون : اما
جانگکوک : برو
گارسون : ببخشید آقا نمیتونم به حرفتون گوش کنم
موبایلمو از تو جیبم برداشت
جانگکوک : چیکار... ممیکنی
گارسون : الو شما راننده آقای جانگکوک هستید؟
جانگکوک : اون گوشی رو بده به من
گارسون : بله مست کردن بار همیشگی ....بله منتظرم
ا/ت ویو
ا/ت : امیدوارم خوشبخت بشی برات آرزوی خوشبختی میکنم
لئون : ا/ت این حرفارو نزن تو کجایی بگو بیام دنبالت
ا/ت : مواظب خودت باش خب؟ من زیاد وقت ندارم
لئون : ا/ت
ا/ت : لطفا خوشبخت شو قول میدی؟
لئون : .....
ا/ت : لئون
لئون : قول میدم...تو هم مواظب خودت باش خب؟
ا/ت : باشه
ا/ت : دوست دارم
اینو که گفتم یکی از پشت سر موبایلو از دستم گرفت و تماسو قطع کرد برگشتم بهش نگاه کردم جانگکوک بود
جانگکوک : پس دیگه بدون اجازه میای و موبایلمو برمیداری هوم ؟
سرمو انداختم پایین که با دادی که زد پریدم
جانگکوک : وقتی باهات حرف میزنم سرتو بالا بگیر ( با داد )
سرمو بالا اوردم
جانگکوک : چرا اینکارو کردی
ا/ت : ....
جانگکوک : چرا اینکارو کردی ( با داد )
ا/ت : من.. من فقط
جانگکوک : فقط چی ها فقط چی؟ ( با داد)
ا/ت : فقط میخواستم بگم که دیگه نمیتونم برم اونجا
جانگکوک : جمله آخرت چی ها اونم بخاطر همین بود؟
ا/ت : ن نه
جانگکوک : مگه نگفتی که دوست پسر سابقت بود ( با داد )
ا/ت : چ چرا
جانگکوک : پس چی
ا/ت : م من هنوزم دوسش دارم
جانگکوک ویو
گفت هنوزم دوسش دارم اینو که گفت قاطی کردم یه آدم دیگه شدم رفتم سمت در و بازش کردم کیلیدو برداشتم رفتم بیرون و درو بستم و قفل کردم از پشت در صداش میومد به در مشت میزد
ا/ت : بزار بیام بیرون درو باز کن
جانگکوک : همون تو بمون تا عقلت بیاد سر جاش( با داد )
رفتم بیرون سمت جایی که همیشه آرومم میکرد
...................
غرق عرق افتادم رو زمین چشمامو بستم بعد کلی مشت زدن به کیسه بوکس حرصمو سرش خالی کردم دیگه حال نداشتم اصلا به من چه که دوسش داره من چمه چرا حس بدی دارم پاشدم دستکشای بوکسو در اوردم و انداختم یه گوشه حوله رو برداشتم و صورتمو خشک کردم و رفتم سمت اتاقم یه نفس عمیق کشیدم و قفل درو باز کردم رفتم داخل یه گوشه نشسته بود و زانوهاشو بغل کرده بود سرش پایین بود وقتی سرشو بالا اورد منو دید سریع پاشد چشماش خیس بود صورتش قرمز شده بود
جانگکوک : برو بیرون
اومد جلوم وایساد
ا/ت : معذرت
نزاشتم حرفش تموم بشه
جانگکوک : برو بیرون
دویید رفت درو بستم و خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف زل زدم یه قطره اشک از گوشه چشمم سُر خورد سریع پاکش کردم
جانگکوک : جانگکوک تو چت شده تو همچین آدمی نبودی خودتو جمع کن
پاشدم رفتم حموم
..............
بعد از نیم ساعت اومدم بیرون رفتم سمت کمدم حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم یه تیشرت سفید با یه شلوار لی مشکی جذب رفتم پایین روبه راننده گفتم :
جانگکوک : ماشینو آماده کن میریم بار
راننده : چشم آقا
رفتش آجوما رو دیدم داشت میومد سمتم
آجوما : پسرم کجا میری
جانگکوک : میرم بار آجوما
آجوما : جانگکوک
جانگکوک : حواسم هست کاری نمیکنم
آجوما : یادت رفته دفعه آخر چه کاری دست خودت دادی؟
جانگکوک : میدونم میدونم آجوما ولی قول میدم ایندفعه کاری نکنم
آجوما :......
جانگکوک : باشه؟
آجوما : باشه پسرم مواظب خودت باش
لپشو بوسیدم
جانگکوک : قربونت بشم آجوما
آجوما : پسره ی دیوونه برو زود باش
بهش خندیدم و رفتم بیرون راننده جلوی ماشین وایساده بود
راننده : بفرمایید آقا
درو باز کرد روبروش وایسادم
جانگکوک : تو برو خودم میرونم
راننده : اما آقا
جانگکوک : اما نداره برو داخل
راننده : چشم
رفتش سوار ماشین شدم و به سمت بار راهی شدم
.................
وقتی رسیدم ماشینو جلوی بار پارک کردم و پیاده شدم ، رفتم داخل بوی الکل و دود سیگار همه ی محوطه رو پر کرده بود روی یه صندلی نشستم و گارسونو صدا کردم
جانگکوک : گارسون ( با داد )
اومدش
گارسون : خوش اومدید آقا چی میل دارید
جانگکوک : همه رو بیرون کن
یه دسته پول دراوردم و بهش دادم خودش فهمید باید چیکار کنه
گارسون : چشم آقا
داد زد و همه رو بیرون کرد کسی نبود جز من بهش گفتم از همون همیشگی بیاره ولی با درصد بالا تر
اوردش 1 لیوان 2 لیوان 3 لیوان 4 لیوان و......
...................
2 تا شیشه خورده بودم چشمام باز نمیموند صداشو میشنیدم
گارسون : آقا آقا بلند شید میخواید زنک بزنم بیان دنبالتون؟
جانگکوک : نمیخوام ( با حالت مستی )
گارسون : اما
جانگکوک : برو
گارسون : ببخشید آقا نمیتونم به حرفتون گوش کنم
موبایلمو از تو جیبم برداشت
جانگکوک : چیکار... ممیکنی
گارسون : الو شما راننده آقای جانگکوک هستید؟
جانگکوک : اون گوشی رو بده به من
گارسون : بله مست کردن بار همیشگی ....بله منتظرم
۹۷.۰k
۲۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.