🥀حسین که تنها ماند در آن سرزمین بلا، سمت دشمنان رفت و گفت
🥀حسین که تنها ماند در آن سرزمین بلا، سمت دشمنان رفت و گفت: کسی
هست که دشمنان را از حرم رسول خدا دفع کند؟ خداپرستی هست که از
خدا بترسد و به ما کمک کند؟ فریادرسی هست که به امید ثواب خدا یاري
مان کند؟
🥀یک دفعه شنید که صداي زن ها و بچه ها به گریه بلند شد. برگشت سمت
خیمه ها. زن ها از شنیدن این فریاد کمک خواهی امام به گریه افتاد بودند.
امام آمد به خیمه ها. پسرش علی اصغر را خواست تا خداحافظی کند.
تشنگی اش را که دید برش داشت و برد سمت میدان.
🥀گفت: اي مردم برادرم و بچه هایم و یارانم را کشتید. غیر از این بچه که از
عطش به خودش می پچید، کسی برایم نمانده. بیایید بگیرید و آبش بدهید.
حرمله تیري به سمت علی نشانه گرفت و تیر گلوي پسر کوچک امام را
پاره کرد. اما خون را به آسمان پاشید؛ باي ذنبت قتلت.
#قصه_کربلا
#بریده_کتاب
هست که دشمنان را از حرم رسول خدا دفع کند؟ خداپرستی هست که از
خدا بترسد و به ما کمک کند؟ فریادرسی هست که به امید ثواب خدا یاري
مان کند؟
🥀یک دفعه شنید که صداي زن ها و بچه ها به گریه بلند شد. برگشت سمت
خیمه ها. زن ها از شنیدن این فریاد کمک خواهی امام به گریه افتاد بودند.
امام آمد به خیمه ها. پسرش علی اصغر را خواست تا خداحافظی کند.
تشنگی اش را که دید برش داشت و برد سمت میدان.
🥀گفت: اي مردم برادرم و بچه هایم و یارانم را کشتید. غیر از این بچه که از
عطش به خودش می پچید، کسی برایم نمانده. بیایید بگیرید و آبش بدهید.
حرمله تیري به سمت علی نشانه گرفت و تیر گلوي پسر کوچک امام را
پاره کرد. اما خون را به آسمان پاشید؛ باي ذنبت قتلت.
#قصه_کربلا
#بریده_کتاب
۲.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.