دختر سایه
دختر سایه
Part=6
بلند شدم از جام و یک آب خوردم از دی شبه دلم درد میکنه رفتم و صبحونه رو چیدم و بعد لباس ورزشی پوشیدم در خونه رو باز کردم و با لیلی شروع کردم به دویدن
دویدن به من کمک میکنه حد اقل بتونم تو آفتاب یکم انرژی داشته باشم
بعد دو ساعت بر گشتم خونه خب حالا چکار کنم درو باز کردم هنوز خواب بودن ولی فلیکس هی تکون میخورد و کابوس می دید رفتم کنارش و با تردید دستمو روی شونش گذاشتم و تکونش دادم
+فلیکس...فلیکس..فلیکس
بالا خره بیدار شد و با تعجب بهم نگاه کرد و بعد بغلم کرد باز دوباره گرما ولی خب این هم آرامش میداد سریع اومدم بیرون و
+مگه نگفتم بهم دست نزنید
@اوه ببخشید یادم رفت ولی ممنونم و بعد هیون رو تو خواب بغل کرد فکر کنم در باره اون باشه داشتم نگاه میکردم که چان دستم رو گرفت و ول نکرد نه باز دوباره گرما دستم رو تکون میدادم اما ول نمی کرد
+فلی.کس
برگشت سمتم و ما رو دید
@اوه چه بد
+چکار کنم
@چان....چان.....چچااانن
بلند شد ولی دستم رو ول نکرد هیونجین هم بیدار شد
-یااا تو چرا منو بغل کردی
@چون تو خوابم تو مردی داشتم کابوس می دیدم که آت منو بیدار کرد
+چان دستمو ول کن
بلند شدم و
+بچه ها فکر کنم لازم باشه که بگم من از لمس شدن خوشم نمیاد نه تا وقتی اون باشه
+اوکی..پاشید صبحونه بخوریم و بعد بریم مدرسه
رفتم سمت میز و بچه ها هم رخت خواب هاشون رو جمع کردن و اومدن بعد ش رفتیم و لباس پوشیدیم دامنم کوتاه بود جوراب هام رو پوشیدم و بعد اومدم پایین هر ستاشون خیلی خوشتیپ شده بودن هیونجین با اون موهاش آه لعنتی جذاب
+بچه ها خیلی خوش تیپ شدین دمتون گرم
&توکه خیلی بهتری
-@راست میگه
-خیلی جذاب و تو دل برو
+خب دیگه بسه
رفتیم و کفش هامون رو پوشیدیم و به سمت مدرسه راه افتادیم با ماشین هیونجین
از ماشین پیاده شدیم که همه هین کشیدن با تعجب نگاه کردم که دوتا پسر دویدن سمتمون
«/سلام بچه ها
«دوست دختر کودو متونه
+من دوست دختر هیچ کدومشون نیستم
/اوه پس چه خوب ...میتونیم باهم باشیم
-هان بسه دیگه
«راست میگه خانومی منم خوبما
+هیون اینارو جم کن اینا روانین
-سونگی !
«جان سونگی؟
- نکن خوشش نمیاد.......همین اول مدرسه رو بهش زهر نکن
«باشه اَه
/من هان هستم سلام
دستش رو آورد جلو
-ا دست زدن خوشش نمیاد
/او چه چوسی
قیافش حالت خنده داری داخل هم رفت و دستش رو تکوت داد که خندم گرفت
چان در حال خندیدن گفت
&ات ...است..ببخ..شید..من به این ادب..یاد ندادم
@ات این دلقک اکیپ ماست
@اینم هیترماس (#تا_سونگمین_هست_نیازی_به_هیتر_نیست)
«سلام سونگمین هستم از من ناراحت نشو
+منم ات هستم
داشتیم میرفتیم که چند پسر دیگه اومدن سمتمون
﷼می بینم که یک خوشگل دیگه آوردین.....ولی مراقب باشید که دوباره ندزدمش
&برو گمشو مینهو......همچین حرفی نزن
پسره رفت با رفیقاش باهم رفتیم تو کلاس پشت بچه ها راه افتاده بودم اونا میرفتن رفتم و توی کلاس تا یک صندلی خالی دیدم کنار یک پسره ای خب از ناچار باید اونجا بشینم دیگه رفتم سمتش که سونگمین دستم رو کشید هنوز دستم تو دستش بود که دیدم داره با نفرت به پسره نگاه میکنه
+دستم رو باز کن
«اوه ببخشید
بیا تو جای من بشین من میرم اونجا
رفت و نشست منم نشستم بین چان و هان فلیکس و هیونجین هم پشتم بودن که معلم اومد با یک دختر دیگه
Part=6
بلند شدم از جام و یک آب خوردم از دی شبه دلم درد میکنه رفتم و صبحونه رو چیدم و بعد لباس ورزشی پوشیدم در خونه رو باز کردم و با لیلی شروع کردم به دویدن
دویدن به من کمک میکنه حد اقل بتونم تو آفتاب یکم انرژی داشته باشم
بعد دو ساعت بر گشتم خونه خب حالا چکار کنم درو باز کردم هنوز خواب بودن ولی فلیکس هی تکون میخورد و کابوس می دید رفتم کنارش و با تردید دستمو روی شونش گذاشتم و تکونش دادم
+فلیکس...فلیکس..فلیکس
بالا خره بیدار شد و با تعجب بهم نگاه کرد و بعد بغلم کرد باز دوباره گرما ولی خب این هم آرامش میداد سریع اومدم بیرون و
+مگه نگفتم بهم دست نزنید
@اوه ببخشید یادم رفت ولی ممنونم و بعد هیون رو تو خواب بغل کرد فکر کنم در باره اون باشه داشتم نگاه میکردم که چان دستم رو گرفت و ول نکرد نه باز دوباره گرما دستم رو تکون میدادم اما ول نمی کرد
+فلی.کس
برگشت سمتم و ما رو دید
@اوه چه بد
+چکار کنم
@چان....چان.....چچااانن
بلند شد ولی دستم رو ول نکرد هیونجین هم بیدار شد
-یااا تو چرا منو بغل کردی
@چون تو خوابم تو مردی داشتم کابوس می دیدم که آت منو بیدار کرد
+چان دستمو ول کن
بلند شدم و
+بچه ها فکر کنم لازم باشه که بگم من از لمس شدن خوشم نمیاد نه تا وقتی اون باشه
+اوکی..پاشید صبحونه بخوریم و بعد بریم مدرسه
رفتم سمت میز و بچه ها هم رخت خواب هاشون رو جمع کردن و اومدن بعد ش رفتیم و لباس پوشیدیم دامنم کوتاه بود جوراب هام رو پوشیدم و بعد اومدم پایین هر ستاشون خیلی خوشتیپ شده بودن هیونجین با اون موهاش آه لعنتی جذاب
+بچه ها خیلی خوش تیپ شدین دمتون گرم
&توکه خیلی بهتری
-@راست میگه
-خیلی جذاب و تو دل برو
+خب دیگه بسه
رفتیم و کفش هامون رو پوشیدیم و به سمت مدرسه راه افتادیم با ماشین هیونجین
از ماشین پیاده شدیم که همه هین کشیدن با تعجب نگاه کردم که دوتا پسر دویدن سمتمون
«/سلام بچه ها
«دوست دختر کودو متونه
+من دوست دختر هیچ کدومشون نیستم
/اوه پس چه خوب ...میتونیم باهم باشیم
-هان بسه دیگه
«راست میگه خانومی منم خوبما
+هیون اینارو جم کن اینا روانین
-سونگی !
«جان سونگی؟
- نکن خوشش نمیاد.......همین اول مدرسه رو بهش زهر نکن
«باشه اَه
/من هان هستم سلام
دستش رو آورد جلو
-ا دست زدن خوشش نمیاد
/او چه چوسی
قیافش حالت خنده داری داخل هم رفت و دستش رو تکوت داد که خندم گرفت
چان در حال خندیدن گفت
&ات ...است..ببخ..شید..من به این ادب..یاد ندادم
@ات این دلقک اکیپ ماست
@اینم هیترماس (#تا_سونگمین_هست_نیازی_به_هیتر_نیست)
«سلام سونگمین هستم از من ناراحت نشو
+منم ات هستم
داشتیم میرفتیم که چند پسر دیگه اومدن سمتمون
﷼می بینم که یک خوشگل دیگه آوردین.....ولی مراقب باشید که دوباره ندزدمش
&برو گمشو مینهو......همچین حرفی نزن
پسره رفت با رفیقاش باهم رفتیم تو کلاس پشت بچه ها راه افتاده بودم اونا میرفتن رفتم و توی کلاس تا یک صندلی خالی دیدم کنار یک پسره ای خب از ناچار باید اونجا بشینم دیگه رفتم سمتش که سونگمین دستم رو کشید هنوز دستم تو دستش بود که دیدم داره با نفرت به پسره نگاه میکنه
+دستم رو باز کن
«اوه ببخشید
بیا تو جای من بشین من میرم اونجا
رفت و نشست منم نشستم بین چان و هان فلیکس و هیونجین هم پشتم بودن که معلم اومد با یک دختر دیگه
- ۱۱.۲k
- ۲۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط