ارباب عاشق ✨️
ارباب عاشق ✨️
Part 2
ات:دیشب کتک خوردم چون .....
دیشب کتک خوردم چون برادرم خونه نبود و کسی نبود که جلوش رو بگیره حالا هم من میرم خونه احتمالا برادم نگرانمه. بای بای 👋🏻
سوهی: نمیشه نری.
ات: نه خدافظ(سوهی رو بغل کرد)
سوهی: بای
¤ویو ات¤
از تو خونه اومدم بیرون هوا ابری بود و هوا سرد چون وسط زمستونیم بلوزی که تنم بود زیاد گرمم نمیکرد . یه نفس عمیق کشیدم و از پله هایی که جلوی در ورودی بود پایین اومدم و شروع کردم به طرف خونه برم .
<یک دقیقه بعد>
میخواستم بپیچم داخل کوچمون و چون سرم پایین بود خوردم به یکی.
ات: اخخخخ هوی جلو نگاه کن.
شوگا:دختر خانم تو خوردی به من بعد من مقصرم.(سرد)
ات: به هر حال تو مقصری.(با حالتی پرو 😒)
*ویو شوگا*
بخاطر یسری از ماموریت هام مجبور شدم اسباب کشی کنم البته مجبور نبودم چون حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم و یه دوری تو این محل بزنم کت چرمی مو پوشیدم و از خونه زدم بیرون . پیاده رفتم چون حوصله رانندگی رو هم نداشتم میخواستم از تو کوچه بیام بیرون که خوردم به یه دختر خنگ و کوتوله میخواستم رد شم که شروع کرد به غرغر کردن دیگه داشت میرفت رو اعصابم .
مچ دستشو گرفتم و گفتم:
شوگا: وقتی میگم مقصر نیستم یعنی مقصر نیستم. (اخرش بلند)
ات: با حرفی که زد ترسیدم و گفتم : ببخشید آقا من چون یکم سردمه یکمی عصبی شدم (خم شد)
شوگا: برو و اینکه امیدوارم دیگه نبینمت و مچشو ول کردم که گوشیم زنگ خورد .
شین(دست راست شوگا): خسته نباشید قربان.
شوگا: چیشده؟
شین: هیچی قربان فقط یکی میخواد یه برده بفروشه.
شوگا: خوب الان کجایی؟
شین: توی بار سارانگم (سارانگ به کره ای یعنی عشق)
شوگا: الان میام.
.........
شرط :
۲۲ تا لایک (خدایی خیلی کمه شما همینو هم انجام نمیدید🙁🙄)
Part 2
ات:دیشب کتک خوردم چون .....
دیشب کتک خوردم چون برادرم خونه نبود و کسی نبود که جلوش رو بگیره حالا هم من میرم خونه احتمالا برادم نگرانمه. بای بای 👋🏻
سوهی: نمیشه نری.
ات: نه خدافظ(سوهی رو بغل کرد)
سوهی: بای
¤ویو ات¤
از تو خونه اومدم بیرون هوا ابری بود و هوا سرد چون وسط زمستونیم بلوزی که تنم بود زیاد گرمم نمیکرد . یه نفس عمیق کشیدم و از پله هایی که جلوی در ورودی بود پایین اومدم و شروع کردم به طرف خونه برم .
<یک دقیقه بعد>
میخواستم بپیچم داخل کوچمون و چون سرم پایین بود خوردم به یکی.
ات: اخخخخ هوی جلو نگاه کن.
شوگا:دختر خانم تو خوردی به من بعد من مقصرم.(سرد)
ات: به هر حال تو مقصری.(با حالتی پرو 😒)
*ویو شوگا*
بخاطر یسری از ماموریت هام مجبور شدم اسباب کشی کنم البته مجبور نبودم چون حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم و یه دوری تو این محل بزنم کت چرمی مو پوشیدم و از خونه زدم بیرون . پیاده رفتم چون حوصله رانندگی رو هم نداشتم میخواستم از تو کوچه بیام بیرون که خوردم به یه دختر خنگ و کوتوله میخواستم رد شم که شروع کرد به غرغر کردن دیگه داشت میرفت رو اعصابم .
مچ دستشو گرفتم و گفتم:
شوگا: وقتی میگم مقصر نیستم یعنی مقصر نیستم. (اخرش بلند)
ات: با حرفی که زد ترسیدم و گفتم : ببخشید آقا من چون یکم سردمه یکمی عصبی شدم (خم شد)
شوگا: برو و اینکه امیدوارم دیگه نبینمت و مچشو ول کردم که گوشیم زنگ خورد .
شین(دست راست شوگا): خسته نباشید قربان.
شوگا: چیشده؟
شین: هیچی قربان فقط یکی میخواد یه برده بفروشه.
شوگا: خوب الان کجایی؟
شین: توی بار سارانگم (سارانگ به کره ای یعنی عشق)
شوگا: الان میام.
.........
شرط :
۲۲ تا لایک (خدایی خیلی کمه شما همینو هم انجام نمیدید🙁🙄)
۴۴۳
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.