ارباب عاشق ✨️
ارباب عاشق ✨️
Part 1
ویو ات [ساعت ۸ صبح]:
چون تو بالکن خوابیده بودم با نور آفتاب که مستقیم با چشمام برخورد داشت بیدار شدم ، چشمامو مالیدم و از روی صندلی که توی بالکن بود بلند شدم . به سمت اتاق سوهی رفتم"چون شب رو خونه ی سوهی بودم" (سوهی رفیق صمیمی اته).
آروم در زدم .
ات : میتونم بیام داخل .
سوهی: اوه ...آره..بیا .
ات: چت شده ؟ نگو باز بخاطر من گریه کردی ؟
سوهی : ممممم نه بخاطر تو هق نبود هق.
ویو سوهی :
صبح ساعت ۷ پاشدم یادم افتاد پدر ات باهاش چیکار کرده ناخدا اشکام سرازیر شد همینطور داشتم گریه میکردم که نفهمیدم ۱ ساعته که دارم گریه میکنم یهو صدای در اومد متوجه شدم ات بیدار شده اشکامو پاک کردم اومد تو با دیدن صورت کبودش قلبم به درد اومد و داشتم تو دلم به پدرش از ته قلبم فوش می دادم .
پایان ویو سوهی .
ات: خوب چرااا گریه میکنی؟
سوهی : وانمود نکن یادت نمیاد دیشب پدرت باهات چطوری رفتار کرد . اون مرتیکه به قصد کشتنت داشت کتکت میزد خدا رو شکر کن اون موقع من رسیدم و نجات دادم .[با گریه]
ات : (با حرفاش بغض کردم و بغلش کردم.) بسه دیگه گریه نکن . من باید برگردم خونه پیش پدرم .
سوهی:< با حرفی که زد عصبی شدم> چرا داری چرت میگی ... عمرن اگه بزارم بری *داد*
ات : داد نزن چه تو بخوای و چه نخوای من میرم اینبار اگه بیاد نه تنها من بلکه هر دومون رو کتک میزنه دیشب کتک خوردم چون ......
Part 1
ویو ات [ساعت ۸ صبح]:
چون تو بالکن خوابیده بودم با نور آفتاب که مستقیم با چشمام برخورد داشت بیدار شدم ، چشمامو مالیدم و از روی صندلی که توی بالکن بود بلند شدم . به سمت اتاق سوهی رفتم"چون شب رو خونه ی سوهی بودم" (سوهی رفیق صمیمی اته).
آروم در زدم .
ات : میتونم بیام داخل .
سوهی: اوه ...آره..بیا .
ات: چت شده ؟ نگو باز بخاطر من گریه کردی ؟
سوهی : ممممم نه بخاطر تو هق نبود هق.
ویو سوهی :
صبح ساعت ۷ پاشدم یادم افتاد پدر ات باهاش چیکار کرده ناخدا اشکام سرازیر شد همینطور داشتم گریه میکردم که نفهمیدم ۱ ساعته که دارم گریه میکنم یهو صدای در اومد متوجه شدم ات بیدار شده اشکامو پاک کردم اومد تو با دیدن صورت کبودش قلبم به درد اومد و داشتم تو دلم به پدرش از ته قلبم فوش می دادم .
پایان ویو سوهی .
ات: خوب چرااا گریه میکنی؟
سوهی : وانمود نکن یادت نمیاد دیشب پدرت باهات چطوری رفتار کرد . اون مرتیکه به قصد کشتنت داشت کتکت میزد خدا رو شکر کن اون موقع من رسیدم و نجات دادم .[با گریه]
ات : (با حرفاش بغض کردم و بغلش کردم.) بسه دیگه گریه نکن . من باید برگردم خونه پیش پدرم .
سوهی:< با حرفی که زد عصبی شدم> چرا داری چرت میگی ... عمرن اگه بزارم بری *داد*
ات : داد نزن چه تو بخوای و چه نخوای من میرم اینبار اگه بیاد نه تنها من بلکه هر دومون رو کتک میزنه دیشب کتک خوردم چون ......
۹.۲k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.