پارت ۲
پارت ۲
۱ ماه بعد
جولیا: ددی
جیمین: چیه عزیزم چی شده
جولیا: این دختر بهش گفت اینو ببر نبرد ناراحت شدم (با لحن لوس و عشوه و بعدش گریه فیک کرد)
جیمین: هانا بیا
هانا: بفرمایید کاری داشتین
جیمین: دختره ی هرزه ای احمق اینو چرا نبردی ببرش نه نه ولش کن اصلا تنبیه ت میکنم خیلی بد ( پوزخند )
هانا: ببخشید خیلی کار داشتم خانم جولیا گفتن برم واسشون غذا بیارم
جولیا: دروغ میگه ددی میخواد منو بد نشون بده
هانا: چی *شوکه *
هانا ویو
جیمین منو برد به زیر زمین خیلی تاریک بود و بوی خون میومد جیمین یک شلاق برداشت و همینطور محکم میزد روی دستم خیلی ناراحت شدم من به جیمین حس داشتم با هر ضربه شلاق بیشتر دلم میشکست بغض گلومو فشار میداد خیلی محکم میزد خون از دستم چکه میکرد همینطور یک ساعت با شلاق زد روی دستم بعد روغن شمع داغ ریخت روی زخم دستم خیلی میسوخت اما درد قلب شکستم بیشتر بود
جیمین: هرزه گمشو بیرون دستتو پانسمان کن
هانا: چشم *خیلی ناراحت و دل شکسته *
جیمین: بعد از اینکه دستتو پانسمان کردی برو از جولیا معذرت خواهی کن و زانو براش بزن
هانا: ولی..*بغض*
جیمین حرفشو قطع کرد
جیمین: ولی چی میخوای دوباره با این شلاق بزنمت
هانا: نه ببخشید من میرم دستمو پانسمان کنم*غمگین و بغض*
لطفا حمایت کنید اگه بازدید زیادی خورد پارت بعد رو میزارم 🎀💞🍓🌹🧸
۱ ماه بعد
جولیا: ددی
جیمین: چیه عزیزم چی شده
جولیا: این دختر بهش گفت اینو ببر نبرد ناراحت شدم (با لحن لوس و عشوه و بعدش گریه فیک کرد)
جیمین: هانا بیا
هانا: بفرمایید کاری داشتین
جیمین: دختره ی هرزه ای احمق اینو چرا نبردی ببرش نه نه ولش کن اصلا تنبیه ت میکنم خیلی بد ( پوزخند )
هانا: ببخشید خیلی کار داشتم خانم جولیا گفتن برم واسشون غذا بیارم
جولیا: دروغ میگه ددی میخواد منو بد نشون بده
هانا: چی *شوکه *
هانا ویو
جیمین منو برد به زیر زمین خیلی تاریک بود و بوی خون میومد جیمین یک شلاق برداشت و همینطور محکم میزد روی دستم خیلی ناراحت شدم من به جیمین حس داشتم با هر ضربه شلاق بیشتر دلم میشکست بغض گلومو فشار میداد خیلی محکم میزد خون از دستم چکه میکرد همینطور یک ساعت با شلاق زد روی دستم بعد روغن شمع داغ ریخت روی زخم دستم خیلی میسوخت اما درد قلب شکستم بیشتر بود
جیمین: هرزه گمشو بیرون دستتو پانسمان کن
هانا: چشم *خیلی ناراحت و دل شکسته *
جیمین: بعد از اینکه دستتو پانسمان کردی برو از جولیا معذرت خواهی کن و زانو براش بزن
هانا: ولی..*بغض*
جیمین حرفشو قطع کرد
جیمین: ولی چی میخوای دوباره با این شلاق بزنمت
هانا: نه ببخشید من میرم دستمو پانسمان کنم*غمگین و بغض*
لطفا حمایت کنید اگه بازدید زیادی خورد پارت بعد رو میزارم 🎀💞🍓🌹🧸
۲.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.