پارت ۳
پارت ۳
هانا: چشم ارباب
*هانا رفت داخل اتاق کوچیکش شروع کرد به گریه کردن در همین هین آهنگ میخوند خیلی صدای زیبایی داشت *
هانا: ازت متنفرم پارک جیمین چرا آخه چرا من احمق باید دوستش داشته باشم من خیلی احمقم
*جیمین از همون اول که آهنگ میخوند همون جا پشت در ایستاده بود
*جیمین داخل دلش *جیمین: آخه چرا منه
احمق ندونستم چرا دلشو شکستم بیشتر از
خودم متنفرم که دوباره به حرف اون هرزه
جولیا گوش دادم گناه داره هانا باید ازش عذر
خواهی کنم نه نه نمیتونم
هانا: من خیلی احمقم نباید عاشقش میشدم
*جیمین رفت *
*هانا دستشو پانسمان کرد آروم بلند شد و رفت ظرف ها رو بشوره آبش خیلی سرد بود *
جولیا: دختره احمق هرزه میدونی چیه حقت
بود دروغ گفتم جیمین احمق هم باور کرد
خیلی احمقه من اصلا اونو دوست ندارم میدونی چیه من دوباره دارم بهش خیانت میکنم و اونم انقدر احمقه که هر بار میبخشتم
جیمین: چی داری میگی هرزه *خیلی بلند گفت و خیلی عصبانی بود *
جولیا: ت.. و اینجا بود.. ی *ترس*
جیمین: هرزه گمشو از خونه ی من بیرون
جولیا: ولی...
جیمین: گفتم گمشو *خیلی بلند*
*جیمین یک سیلی محکم زد توی صورت جولیا و موهاشو کشید و بیرون انداخت *
جولیا: من اصلا تو رو دوست ندارم من همیشه بهت خیانت میکردم با مردای مختلف *پوزخند *
جیمین: تو فقط یک هرزه ای و بس هانا بهتر از توعه
جولیا: آره من هرزه ام و هرچی بهت میگفتم دروغ بود تو دیگه نمیتونی هانا رو برگردونی اون دیگه تو رو دوست نداره
جیمین: به تو ربطی نداره گمشو
جولیا: بای بای
جیمین: امیدوارم دیگه رو نحست رو نبینم
*جولیا رفت و جیمین رفت داخل و دید هانا داخل آشپزخونه ظرف میشوره *
جیمین: هانا میخواستم بهت یک چیزی بگم
هانا: آقای پارک جیمین خوشحال میشم بهم بگین خانم هانا *سرد و بی احساس *
خب پارت بعد رو یکم دیر تر میزارم چون کار خیلی مهمی برام پیش اومده خوشحال میشم حمایت کنید 🧸🌹🍓💞❤🎀
هانا: چشم ارباب
*هانا رفت داخل اتاق کوچیکش شروع کرد به گریه کردن در همین هین آهنگ میخوند خیلی صدای زیبایی داشت *
هانا: ازت متنفرم پارک جیمین چرا آخه چرا من احمق باید دوستش داشته باشم من خیلی احمقم
*جیمین از همون اول که آهنگ میخوند همون جا پشت در ایستاده بود
*جیمین داخل دلش *جیمین: آخه چرا منه
احمق ندونستم چرا دلشو شکستم بیشتر از
خودم متنفرم که دوباره به حرف اون هرزه
جولیا گوش دادم گناه داره هانا باید ازش عذر
خواهی کنم نه نه نمیتونم
هانا: من خیلی احمقم نباید عاشقش میشدم
*جیمین رفت *
*هانا دستشو پانسمان کرد آروم بلند شد و رفت ظرف ها رو بشوره آبش خیلی سرد بود *
جولیا: دختره احمق هرزه میدونی چیه حقت
بود دروغ گفتم جیمین احمق هم باور کرد
خیلی احمقه من اصلا اونو دوست ندارم میدونی چیه من دوباره دارم بهش خیانت میکنم و اونم انقدر احمقه که هر بار میبخشتم
جیمین: چی داری میگی هرزه *خیلی بلند گفت و خیلی عصبانی بود *
جولیا: ت.. و اینجا بود.. ی *ترس*
جیمین: هرزه گمشو از خونه ی من بیرون
جولیا: ولی...
جیمین: گفتم گمشو *خیلی بلند*
*جیمین یک سیلی محکم زد توی صورت جولیا و موهاشو کشید و بیرون انداخت *
جولیا: من اصلا تو رو دوست ندارم من همیشه بهت خیانت میکردم با مردای مختلف *پوزخند *
جیمین: تو فقط یک هرزه ای و بس هانا بهتر از توعه
جولیا: آره من هرزه ام و هرچی بهت میگفتم دروغ بود تو دیگه نمیتونی هانا رو برگردونی اون دیگه تو رو دوست نداره
جیمین: به تو ربطی نداره گمشو
جولیا: بای بای
جیمین: امیدوارم دیگه رو نحست رو نبینم
*جولیا رفت و جیمین رفت داخل و دید هانا داخل آشپزخونه ظرف میشوره *
جیمین: هانا میخواستم بهت یک چیزی بگم
هانا: آقای پارک جیمین خوشحال میشم بهم بگین خانم هانا *سرد و بی احساس *
خب پارت بعد رو یکم دیر تر میزارم چون کار خیلی مهمی برام پیش اومده خوشحال میشم حمایت کنید 🧸🌹🍓💞❤🎀
۴.۷k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.