که کوک گفت
که کوک گفت
+بار
_چیی
*اوه کوک هیچوقت فکر نمیکردم پسرتم مثل خودت باشه (خنده)
۰نه مامان ما فقط
_جیگو میامی که باید میفرستادی برای نیک رو اشتباهی برای من فرستادی (گوشیشو نشوم میده)
جیگو سریع گوشیش رو چک میکنه میبینه اره واقعا اشتباه پیام رو فرستاده
۰مامان ببین گوش ب
+جیگو تو قول دادی
۰اره مامان ولی ما میخواستیم بریم کافهی کنار بار نه خود بار
_کوک
+بله
_جیگو قبلا هم از این جا ها رفته
+اممم خب
_پس رفته
.جیگو
۰ب بله
.پس بار اره
۰ن نه
.اهومم (در حال کشیدن نقشه های شیطانی😈)
"شما چرا انقدر این بچه براتون مهمه(مادر ته)
+چون بچمه
_چون پدرشم
.چون دوست پسرشم
(نکته : کوک و ته و کای با هم گفتن)
ته که متوجه شد دستشو گذاشت رو چشاش و گفت
_گند زدیم
+خیلی
.بیشتر خیلی
که مادر ته گفت
"
+بار
_چیی
*اوه کوک هیچوقت فکر نمیکردم پسرتم مثل خودت باشه (خنده)
۰نه مامان ما فقط
_جیگو میامی که باید میفرستادی برای نیک رو اشتباهی برای من فرستادی (گوشیشو نشوم میده)
جیگو سریع گوشیش رو چک میکنه میبینه اره واقعا اشتباه پیام رو فرستاده
۰مامان ببین گوش ب
+جیگو تو قول دادی
۰اره مامان ولی ما میخواستیم بریم کافهی کنار بار نه خود بار
_کوک
+بله
_جیگو قبلا هم از این جا ها رفته
+اممم خب
_پس رفته
.جیگو
۰ب بله
.پس بار اره
۰ن نه
.اهومم (در حال کشیدن نقشه های شیطانی😈)
"شما چرا انقدر این بچه براتون مهمه(مادر ته)
+چون بچمه
_چون پدرشم
.چون دوست پسرشم
(نکته : کوک و ته و کای با هم گفتن)
ته که متوجه شد دستشو گذاشت رو چشاش و گفت
_گند زدیم
+خیلی
.بیشتر خیلی
که مادر ته گفت
"
- ۲۹۳
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط