the devil made me part11👠📼💋💉
the devil made me part11👠📼💋💉
از زبان ا/ت
تا قبل از اینکه از هوش برم و خودمو بسپورم به دست دکتر تونستم فقط یک کلمه ی دیگه از دهنش بشنوم
دکتر: اتاقو آماده کنید
پرستار: چشم آقای دکتر
اتاقو آماده کنید
پرستارا: بله رئیس
دیگه چیزی به گوشم نمی رسید که بتونم صداشو تشخیص بدم
انگار بمب کنار گوشم منفجر شده بود صداها انقدری مبهم بود که فقط یه صدای یک نواخت به گوشم می رسید
کم و بیش می تونستم صدای چرخای تختو بشنوم که داره بهشون کمک میکنه تا منو...
نمی دونستم قراره کجا برم و قراره چه بلاهایی سرم بیاد... حتی نمی تونستم چشمامو باز نگه دارم مهم نبود چقدر براش تلاش میکنم از کنترل خارج بود
سعی میکردم دست و پا بزنم و خودمو از این شرایط خلاص کنم اما بدنم هیچی حس نمی کرد
...یا من نمی تونستم بدنمو حس کنم...
از زبان نویسنده
ا/ت می ترسید... از چیزی که نمیدید می ترسید... از چیزی که نمیشمید
از چیزی که نمی تونست حس کنه
پرستار: ضربانش بیش از حد معمول غیر قابل پیش بینیه این چیزی نبود که ما پیش بینی کرده بودیم دکتر
دکتر... دکتر صدامو میشنوید؟؟؟
پرستار: دکتر... دکتر.....
دکتر: همین الان کارو شروع می کنید (گیج و مبهم اما برای اینکه کارش زیر سوال نره وانمود میکنه همه چی خوب پیش میره و مانعی تو کارش نیست)
پرستار: اما دکتر ممکنه بمیره یا... یا یه جور عوارض جانبی
نمی تونم همچین ریسکی رو قبول کنیم باید همین الان کنارش بزاریم
دکتر: گفتم... (قدماشو سمت پرستار برمیداره) همین الان کارو شروع می کنید
پرستار: ولی...
دکتر اجازه ی نداد پرستار ادامه ی حرفلشو تحمیل کنه پس دست به کار شد و از رو میز تجهیزات اتاق عمل یه سرنجو برداشت و بهش خیره شد
دکتر: وگرنه... (به پرستار خیره شد) تورو جای اون به تخت میبندم و این کارو باهات میکنم
پرستار: شما از من می خواید واقعا یه آدم بکشم؟
دکتر: نه به طور کامل فقط...
یه آدم جدید خلع میکنیم یه تولد دوباره
شاید تو همچین مواردی مجبور بشیم یه نفر دیگه رو متولد کنیم...
مگه نه ا/ت (به ا/ت که به تخت بسته شده بود و چشمای خمار خواب آلودش خیره شد و به دیدی که داشت نیشخندی رو لباش برگردوند)
دکتر: بعضی هاشون دیگه بی فایده میشن
شما به زودی فاسد خواهید شد
و پرده ها دور اتاق کشیده شد و نوری که برای ا/ت مانند پرژگتور چشماشو آزار میداد اتاقو روشن کرد
دکتر درحال زدن ماسک مخصوصش بود و پرستارا مشغول جمع آوری تجهیزات پزشکی
دکتر درحال دست کردن دستش هاش بود درحالی که پرستارا ماسک بیهوشی رو روی صورت ا/ت نصب می کردن
دکتر درحال تنظیم کردن کراواتش بود که داشت از محکم بودن زیاد دور گلوش اونو خفه میکرد و پرستار در حال ضدعفونی کردن وسایل قبل از اینکه چاغورو تو دستش بزاره بود
و در آخر
پرستار: ما آماده این دکتر....
از زبان ا/ت
تا قبل از اینکه از هوش برم و خودمو بسپورم به دست دکتر تونستم فقط یک کلمه ی دیگه از دهنش بشنوم
دکتر: اتاقو آماده کنید
پرستار: چشم آقای دکتر
اتاقو آماده کنید
پرستارا: بله رئیس
دیگه چیزی به گوشم نمی رسید که بتونم صداشو تشخیص بدم
انگار بمب کنار گوشم منفجر شده بود صداها انقدری مبهم بود که فقط یه صدای یک نواخت به گوشم می رسید
کم و بیش می تونستم صدای چرخای تختو بشنوم که داره بهشون کمک میکنه تا منو...
نمی دونستم قراره کجا برم و قراره چه بلاهایی سرم بیاد... حتی نمی تونستم چشمامو باز نگه دارم مهم نبود چقدر براش تلاش میکنم از کنترل خارج بود
سعی میکردم دست و پا بزنم و خودمو از این شرایط خلاص کنم اما بدنم هیچی حس نمی کرد
...یا من نمی تونستم بدنمو حس کنم...
از زبان نویسنده
ا/ت می ترسید... از چیزی که نمیدید می ترسید... از چیزی که نمیشمید
از چیزی که نمی تونست حس کنه
پرستار: ضربانش بیش از حد معمول غیر قابل پیش بینیه این چیزی نبود که ما پیش بینی کرده بودیم دکتر
دکتر... دکتر صدامو میشنوید؟؟؟
پرستار: دکتر... دکتر.....
دکتر: همین الان کارو شروع می کنید (گیج و مبهم اما برای اینکه کارش زیر سوال نره وانمود میکنه همه چی خوب پیش میره و مانعی تو کارش نیست)
پرستار: اما دکتر ممکنه بمیره یا... یا یه جور عوارض جانبی
نمی تونم همچین ریسکی رو قبول کنیم باید همین الان کنارش بزاریم
دکتر: گفتم... (قدماشو سمت پرستار برمیداره) همین الان کارو شروع می کنید
پرستار: ولی...
دکتر اجازه ی نداد پرستار ادامه ی حرفلشو تحمیل کنه پس دست به کار شد و از رو میز تجهیزات اتاق عمل یه سرنجو برداشت و بهش خیره شد
دکتر: وگرنه... (به پرستار خیره شد) تورو جای اون به تخت میبندم و این کارو باهات میکنم
پرستار: شما از من می خواید واقعا یه آدم بکشم؟
دکتر: نه به طور کامل فقط...
یه آدم جدید خلع میکنیم یه تولد دوباره
شاید تو همچین مواردی مجبور بشیم یه نفر دیگه رو متولد کنیم...
مگه نه ا/ت (به ا/ت که به تخت بسته شده بود و چشمای خمار خواب آلودش خیره شد و به دیدی که داشت نیشخندی رو لباش برگردوند)
دکتر: بعضی هاشون دیگه بی فایده میشن
شما به زودی فاسد خواهید شد
و پرده ها دور اتاق کشیده شد و نوری که برای ا/ت مانند پرژگتور چشماشو آزار میداد اتاقو روشن کرد
دکتر درحال زدن ماسک مخصوصش بود و پرستارا مشغول جمع آوری تجهیزات پزشکی
دکتر درحال دست کردن دستش هاش بود درحالی که پرستارا ماسک بیهوشی رو روی صورت ا/ت نصب می کردن
دکتر درحال تنظیم کردن کراواتش بود که داشت از محکم بودن زیاد دور گلوش اونو خفه میکرد و پرستار در حال ضدعفونی کردن وسایل قبل از اینکه چاغورو تو دستش بزاره بود
و در آخر
پرستار: ما آماده این دکتر....
۳۳.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.