the devil made me part 12👠📼💋💉
the devil made me part 12👠📼💋💉
از زبان نویسنده
دکتر برگشت سمت پرستار و گفت: پس بهتره... سریع دست به کار شیم
تو اون یک ساعت زیر تیغ جراهی معلوم نبود چه اتفاقی داره میوفته
چه تغیراتی داره در ا/ت روح میده
ا/ت در طی این عمل جراهی با چشماش می تونست ببینه داره چه اتفاقی می افته اما نمی دوست دارن باهاش چیکار میکنن
یه سری تغیرات فیزیکی یا ذهنی؟
نمی تونست چیزی رو حس کنه یا بتونه تکونی به خودش بده فقط می تونست ببینه
اما در آخر سر یه پارچه ی سفیدی دور صورتش پیجیده شد و دیدشو گرفت
ا/ت فکر می کرد مرده چون پارچه ی سفید مال مرده هاییه که قراره تو سردخونه بمونن
اما نمی دونست تغیراتی که باهاش انجام دادن باعث میشه تبدیل به یه آدم متفاوت شه
کسی که چیزی رو از گذشته به یاد نمیاره یا حتی اسم و نشونی از خودش
یک ماه گذشت و پانسمان دور صورت ا/ت برداشته شد و پهره ای با شخصیت جدید رو در اون به وجود آورد
از زبان ا/ت
حس میکنم بعد از سال ها بیدار میشم
حس میکنم انگار هیچ وقت وجود نداشتم
حس میکنم یه آدم متفاوتم که چیزی که گذشتش به یاد نداره
حتی اسمم به یاد نمیارم یا حتی اسمی داشتم
یه مرد تو یونیفرم دکتری آینه ای رو سمتم گرفت
دکتر: بلاخره دوباره چشم رو به دنیا باز کردی
اینو بگیر و خودتو توش نگاه کن
آینه رو از دستش گرفتم
وقتی چهرم تو آینه نمایان شد از چیزی که میدیدم شک داشتم
این منم یا؟ کسی که مرده؟
من کیم؟
دکتر: بهتر از قبل شدی
...حداقل الان دیگه ساکتی
➕: این منم؟... من اصلا... کیم؟
دکتر: این اسم توعه
الکساندرا
الکساندرا؟ چرا چیزی به یاد نمیارم؟ من واقعا کیم؟
➕: من کیم؟ اینجا چیکار میکنم؟ من چرا اینجام؟ چرا نمی تونم چیزی به یاد بیارم؟ شما کی هستین؟
دکتر: الکسا الکسا... آروم باش
تو در امانی
نترس من مراقبتم
➕: نه.. نه... نه... تو کی هستی؟ من باید برم (از رو تخت بلند شدم که برم اما دکتر سریع متو گرفت و نشوندم رو تخت)
دکتر: الکسا
بهت که گفتم اینجا در امانی
نگران نباش من... چهارچشی هواتو دارم
من دوست توعم
➕: من هیچ دوستی نمیشناسم
من چرا اینجام؟... من چرا اینجام؟
دکتر یه نفس عنیقی کشید و رو تخت کنارم نشست و دستامو تو دستش گذاشت
دکتر: تو دچار یه سری مشکلات روانی شدی...
➕: چه جور مشکلات روانی؟
دکتر: دوستات رهات کردن الکسا
تو اسمت ا/ت عه پدرت تورو به عنوان یه کالای جنسی خرید و فروش می کرد
پدرت یه همجنسگرایی بود که وقای مادرت تورو باردار شد اونو روز زایمان کردنت کشت
بخاطر همین الان اینجایی چون می خوام کمکت کنم
➕: تهیونگ
دکتر: چی؟
➕:تهیونگ کیه؟
دکتر: کسی که بخاطر اون اومدی اینجا ولی الان دیگه اسمی ازت نمیشناسه
➕: رفته؟
دکتر:تو کنار گذاشته شدی
از رو تخت بلند شد و دستشو جلوم دراز کرد
دکتر:با من بیا الکسا
تو دیگه یه آدم متفاوتی...
از زبان نویسنده
دکتر برگشت سمت پرستار و گفت: پس بهتره... سریع دست به کار شیم
تو اون یک ساعت زیر تیغ جراهی معلوم نبود چه اتفاقی داره میوفته
چه تغیراتی داره در ا/ت روح میده
ا/ت در طی این عمل جراهی با چشماش می تونست ببینه داره چه اتفاقی می افته اما نمی دوست دارن باهاش چیکار میکنن
یه سری تغیرات فیزیکی یا ذهنی؟
نمی تونست چیزی رو حس کنه یا بتونه تکونی به خودش بده فقط می تونست ببینه
اما در آخر سر یه پارچه ی سفیدی دور صورتش پیجیده شد و دیدشو گرفت
ا/ت فکر می کرد مرده چون پارچه ی سفید مال مرده هاییه که قراره تو سردخونه بمونن
اما نمی دونست تغیراتی که باهاش انجام دادن باعث میشه تبدیل به یه آدم متفاوت شه
کسی که چیزی رو از گذشته به یاد نمیاره یا حتی اسم و نشونی از خودش
یک ماه گذشت و پانسمان دور صورت ا/ت برداشته شد و پهره ای با شخصیت جدید رو در اون به وجود آورد
از زبان ا/ت
حس میکنم بعد از سال ها بیدار میشم
حس میکنم انگار هیچ وقت وجود نداشتم
حس میکنم یه آدم متفاوتم که چیزی که گذشتش به یاد نداره
حتی اسمم به یاد نمیارم یا حتی اسمی داشتم
یه مرد تو یونیفرم دکتری آینه ای رو سمتم گرفت
دکتر: بلاخره دوباره چشم رو به دنیا باز کردی
اینو بگیر و خودتو توش نگاه کن
آینه رو از دستش گرفتم
وقتی چهرم تو آینه نمایان شد از چیزی که میدیدم شک داشتم
این منم یا؟ کسی که مرده؟
من کیم؟
دکتر: بهتر از قبل شدی
...حداقل الان دیگه ساکتی
➕: این منم؟... من اصلا... کیم؟
دکتر: این اسم توعه
الکساندرا
الکساندرا؟ چرا چیزی به یاد نمیارم؟ من واقعا کیم؟
➕: من کیم؟ اینجا چیکار میکنم؟ من چرا اینجام؟ چرا نمی تونم چیزی به یاد بیارم؟ شما کی هستین؟
دکتر: الکسا الکسا... آروم باش
تو در امانی
نترس من مراقبتم
➕: نه.. نه... نه... تو کی هستی؟ من باید برم (از رو تخت بلند شدم که برم اما دکتر سریع متو گرفت و نشوندم رو تخت)
دکتر: الکسا
بهت که گفتم اینجا در امانی
نگران نباش من... چهارچشی هواتو دارم
من دوست توعم
➕: من هیچ دوستی نمیشناسم
من چرا اینجام؟... من چرا اینجام؟
دکتر یه نفس عنیقی کشید و رو تخت کنارم نشست و دستامو تو دستش گذاشت
دکتر: تو دچار یه سری مشکلات روانی شدی...
➕: چه جور مشکلات روانی؟
دکتر: دوستات رهات کردن الکسا
تو اسمت ا/ت عه پدرت تورو به عنوان یه کالای جنسی خرید و فروش می کرد
پدرت یه همجنسگرایی بود که وقای مادرت تورو باردار شد اونو روز زایمان کردنت کشت
بخاطر همین الان اینجایی چون می خوام کمکت کنم
➕: تهیونگ
دکتر: چی؟
➕:تهیونگ کیه؟
دکتر: کسی که بخاطر اون اومدی اینجا ولی الان دیگه اسمی ازت نمیشناسه
➕: رفته؟
دکتر:تو کنار گذاشته شدی
از رو تخت بلند شد و دستشو جلوم دراز کرد
دکتر:با من بیا الکسا
تو دیگه یه آدم متفاوتی...
۵۶.۱k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.