پارت

پارت۲۳
جونگکوک بیرون اتاق با پسرا حرف میزد و ازشون مشورت میگرفت
در این حال جین ائه که بیدار شده بود همه چی رو شنید و وقتی خانواده واقعیش و شناخت اشکی از گوشه چشمش‌پایین اومد
جونگکوک بعد از مشورت با پسرا با ترس و تردید به تنهایی وارد اتاق شد
وقتی چشمش به جین ائه که بیدار بود افتاد یلحظه رفت تو شک
نمیدونست چی بگه
که جین ائه گفت
جین ائه:حقیقت داره
جونگکوک:.............
جین ائه:تو واقعا برادرمی؟ همش تقصیر تو بوده که من گمشدم؟
جونگکوک همچنان سکوت کرده بود که ایندفعه جین ائه با داد گفت
جین ائه:گفتم حقیقت داره(دادگریه)
جونگکوک:ا..اره حقیقت داره همش تقصیر من بود همه چی تقصیره منه(بغض)
جین ائه:باورم نمیشه
جونگکوک :ببخشید
جین ائه:با معذرت خواهی چی درست میشه هان من فکر میکردم اون عوضی ها دارن دروغ میگن که تو برادرمی ولی نه مثل اینکه راست میگفتن تو...تو چرا حقیقتو نگفتی چرا انقدر دیر پیدام کردی(گریه)
جونگکوک بدون اینکه چیزی بگه به سمت جین ائه رفت و بغلش کرد
آغوش جونگکوک برای جین ائه از همه چیز آرامبخش تر بود
باعث میشد قلبش اروم بشه
جونگکوک جین ائه رو بغل کرده بود و موهاش و نوازش میکرد
جین ائه فقط و فقط بی وقفه گریه میکرد
حال جین ائه زیاد خوب نبود پس جونگکوک تونست به سختی آرومش کنه و بخوای بخوابونتش
جونگکوک با صدای ارامبخشش برای جین ائه داستان و اهنگ میخوند و سرش و نوازش میکرد و دستاش و توی دست گرفته بود که باعث میشد جین ائه به راحتی بعد از مدت ها به خواب شیرینی بره
...........................
دیدگاه ها (۸)

پارت۲۴چندروزی گذشت حال جین ائه بهتر شده بود ولی حال روحی بهت...

پارت۲۵تمام مدت جین ائه از پنجره بیرون و نگاه میکرد و هیچ حرف...

پارت۲۲بعد از گذشت ۱ ساعت دکتر از اتاق بیرون اومد که جونگکوک ...

پارت۲۱به محض دستگیر کردن باک هیون و بقیهجونگکوک وارد کلبه شد...

چند پارتی نامجون{درخواستی}ویو جین: این اولین باره سره یوری د...

Part: ۱۷______________________________آجوما: خب چه اتفاقی اف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط