وقت رفتن باید آرومتر از همیشه قدم برداری باید چندبار بر

وقت رفتن باید آروم‌تر از همیشه قدم برداری، باید چندبار برگردی و پشت سرت رو نگاه کنی. شاید اون لحظه‌ای که داری برای همیشه می‌ری، کسی برات دست تکون می‌ده، شاید کسی با قلبش داره قدمات رو می‌شمره. شاید کسی منتظره برگردی و یه بار دیگه چشمات رو ببینه.
من این‌همه سال زنده موندم، چون می‌ترسیدم بمیرم و کسی نباشه خبر مردنم را بهت بده. ترسیدم بمیرم و اون دنیا هم انتظار دیدنت رو بکشم. مرگ سخت نیست، اما توی بی‌خبری مردن چرا. من نمردم، چون امیدوار بودم واسه‌ یه بار هم که شده برگردی و از دور، تنهاییم رو تماشا کنی. برگردی و بعد از این همه دوری، بی‌قراریم رو پشت سرت ببینی. برگردی و ببینی من دقیقا همون‌جایی ایستادم که تو مدت‌ها پیش ترکش کردی. مهم نیست که چقدر گذشته باشه، مهم نیست که چند سال پیر شدم، مهم اینه که من هنوز منتظرم. اما تو، چطور تونستی این‌همه بی من بری، بدون این که حتی یه بار، پشت سرت رو نگاه کنی؟
دیدگاه ها (۱)

وعده یِ ما؛ سالها بعد در نیمه شبی کِ صدایِ اشک هایِ دخترت ت ...

امروز تو داروخونه قیمت داروهای یه پیرمرده شد 300 هزارتومن گف...

من نمیتونم دلتنگت نشم،من نمیتونم تورو دوستت نداشته باشم،من ه...

پرم از خالی بودن .

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ °•〰️🥕〰️•°‌‌ ‌‌...

*🐱 جیمین، شاید باید ریشه‌هات رو رنگ کنی.🐥 این بعد از اینه که...

آدم های صبور..،یه خصوصیت عجیب دارن،بی نهایت لبخند می زنن ......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط