وقتی حامله بودی ولی .....
وقتی حامله بودی ولی .....
𝙥𝙖𝙧𝙩 ¹/²
#درخواستی
با ذوق داشتم آماده میشدم که برم شرکت جیمین تا بهش خبر حامله بودنم رو بدم کیک رو تو باکس گذاشتم و رفتم سمت شرکت
راستی من کیم یا بهتر بگم پارک هانول هستم و ۲ ساله به پارک جیمین صاحب معروفترین شرکت کره ازدواج کردم
هانول : رفتم سمت میز منشی دیدم که نیست عجیبه رفتم تو اتاق جیمین ولی چی باورم نمیشد اون جیمین بود کیک از دستم افتاد
" جیمین و منشیش داشتن همو میبوسیدن"
باورم نمیشد جیمین بهم قول داد جیمین تا متوجه من شد از هانا " منشیش"
جدا شد
هانول : عیبی نداره به هر حال زیاد بهم خیانت شده
راوی ویو
هانول بعد از دیدن اون صحنه از شرکت رفتم و با قدم هاش به سمت دریا و " مرگ " حرکت کرد
و جیمین تو شوک موند یه لحظه به خودش لعنت فرستاد اون کاری که نباید ذو میکرد یاد حرف پدر ا.ت افتاد
" بهش خیانت نکن اون زیاد خیانت دیده و یک بار تا چند قدمی مرگ رفته "
جیمین با سرعت به سمت ماشینش رفت و به سمت دریا روند با سرعت زیاد به دریا رسید ولی دیر کرده بود یا نه
فرشته کوچولوش وسط آب بود
جیمین : هانولللللل
به سمت هانول که افتاده بود رفت و براید استایل بغلش کرد و داخل ماشین گذاشت و با سرعت به سمت بیمارستان رفت
بیمارستان یانگ " من در آوردی 🌚"
جیمین : پرستار پرستار
پرستار : بله قربان
جیمین : همسرم حالش بد شده
پرستار : لطفا بزاریدش رو برانکارد
هانول رو برانکارد گذاشت
۳۰ مین بعد
جیمین تو این ۳۰ مین کل بیمارستان رو با قدماش طی میکرده که دکتر اومد
دکتر : ............
جیمین : چییییی [ شوکه ]
به نظرتون دکتر چی گفت
شرط
لایک : ۱۰
کامنت : ۱۵
𝙥𝙖𝙧𝙩 ¹/²
#درخواستی
با ذوق داشتم آماده میشدم که برم شرکت جیمین تا بهش خبر حامله بودنم رو بدم کیک رو تو باکس گذاشتم و رفتم سمت شرکت
راستی من کیم یا بهتر بگم پارک هانول هستم و ۲ ساله به پارک جیمین صاحب معروفترین شرکت کره ازدواج کردم
هانول : رفتم سمت میز منشی دیدم که نیست عجیبه رفتم تو اتاق جیمین ولی چی باورم نمیشد اون جیمین بود کیک از دستم افتاد
" جیمین و منشیش داشتن همو میبوسیدن"
باورم نمیشد جیمین بهم قول داد جیمین تا متوجه من شد از هانا " منشیش"
جدا شد
هانول : عیبی نداره به هر حال زیاد بهم خیانت شده
راوی ویو
هانول بعد از دیدن اون صحنه از شرکت رفتم و با قدم هاش به سمت دریا و " مرگ " حرکت کرد
و جیمین تو شوک موند یه لحظه به خودش لعنت فرستاد اون کاری که نباید ذو میکرد یاد حرف پدر ا.ت افتاد
" بهش خیانت نکن اون زیاد خیانت دیده و یک بار تا چند قدمی مرگ رفته "
جیمین با سرعت به سمت ماشینش رفت و به سمت دریا روند با سرعت زیاد به دریا رسید ولی دیر کرده بود یا نه
فرشته کوچولوش وسط آب بود
جیمین : هانولللللل
به سمت هانول که افتاده بود رفت و براید استایل بغلش کرد و داخل ماشین گذاشت و با سرعت به سمت بیمارستان رفت
بیمارستان یانگ " من در آوردی 🌚"
جیمین : پرستار پرستار
پرستار : بله قربان
جیمین : همسرم حالش بد شده
پرستار : لطفا بزاریدش رو برانکارد
هانول رو برانکارد گذاشت
۳۰ مین بعد
جیمین تو این ۳۰ مین کل بیمارستان رو با قدماش طی میکرده که دکتر اومد
دکتر : ............
جیمین : چییییی [ شوکه ]
به نظرتون دکتر چی گفت
شرط
لایک : ۱۰
کامنت : ۱۵
۷.۶k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.