۳۰
#۳۰
وارد زیر زمین شدم..کنجکاوی امونو بریده بود..
باید میفهمیدم بعد از تجاوز چه بلایی سر یاشا اومده.!.
ولی باز با رسیدنم به سالن زیر زمین چشام سیاهی رفت..چشمامو روی هم فشار دادم..باز که کردم چراغا روشن بودن و صدای گریه و التماس به گوش شنیده میشد..
صدا از سمت اتاقا ود..
سمت اتاق یاشا رفتم..
مطمئنا توی اتاق خودشه..
درو باز کردم و وارد شدم..
شاهین روبه روی یاشا روی زمین نشسته بود و با لذت داشت به ناله ها و تمناهاش نگاه میکرد..
با دیدن یاشا چشمام گرد شد..
این اون دختر قبلی بود؟!
نه واقعا این دختر قبلی بود؟!
خیلی فرق داشت!
باور نمیکردم این یاشا باشه!
خیلی لاغر و نحیف شده بود..کل لباسش خونی بود..
صورتش پر از خراش!
دلم خون شد!
روی زمین تمام خون بود..
یاشا-شاهین تورو خدا..بچم میمیره!
چشام داشت از حدقه میزد بیرون..بچه؟!
چه بچه ایی؟!
یاشا که بچه نداشت
شاهین قه قه سر داد..
شاهین-آخی!..مامانی دلش واسه بچش سوخته؟!
یاشا-شاهین!..بزار بهش شیر بدم..!..اگه نخوره میمیره..!
شاهین نچ نچی کرد..
از جاش بلند شد و با پشت دست صورت زخمی
یاشا رو نوازش کرد..!
خم شد روشو با ولو لباشو بوسید..
یاشا دستاش پشتش بسته بود..واسه همین نمیتونست تقلا کنه!
هی ول میخورد ولی شاهین بد تر ادامه میداد..
حالم داشت به هم میخورد..
حتما اگه اون موقع بودم شاهین رو تیکه تیکه میکردم..
با صدای گریه نوزادی همه حواسم سمت بیرون اتاق رفت..
از اتاق بیرون رفتم..صدا از اتاق راشا میومد..
وارد زیر زمین شدم..کنجکاوی امونو بریده بود..
باید میفهمیدم بعد از تجاوز چه بلایی سر یاشا اومده.!.
ولی باز با رسیدنم به سالن زیر زمین چشام سیاهی رفت..چشمامو روی هم فشار دادم..باز که کردم چراغا روشن بودن و صدای گریه و التماس به گوش شنیده میشد..
صدا از سمت اتاقا ود..
سمت اتاق یاشا رفتم..
مطمئنا توی اتاق خودشه..
درو باز کردم و وارد شدم..
شاهین روبه روی یاشا روی زمین نشسته بود و با لذت داشت به ناله ها و تمناهاش نگاه میکرد..
با دیدن یاشا چشمام گرد شد..
این اون دختر قبلی بود؟!
نه واقعا این دختر قبلی بود؟!
خیلی فرق داشت!
باور نمیکردم این یاشا باشه!
خیلی لاغر و نحیف شده بود..کل لباسش خونی بود..
صورتش پر از خراش!
دلم خون شد!
روی زمین تمام خون بود..
یاشا-شاهین تورو خدا..بچم میمیره!
چشام داشت از حدقه میزد بیرون..بچه؟!
چه بچه ایی؟!
یاشا که بچه نداشت
شاهین قه قه سر داد..
شاهین-آخی!..مامانی دلش واسه بچش سوخته؟!
یاشا-شاهین!..بزار بهش شیر بدم..!..اگه نخوره میمیره..!
شاهین نچ نچی کرد..
از جاش بلند شد و با پشت دست صورت زخمی
یاشا رو نوازش کرد..!
خم شد روشو با ولو لباشو بوسید..
یاشا دستاش پشتش بسته بود..واسه همین نمیتونست تقلا کنه!
هی ول میخورد ولی شاهین بد تر ادامه میداد..
حالم داشت به هم میخورد..
حتما اگه اون موقع بودم شاهین رو تیکه تیکه میکردم..
با صدای گریه نوزادی همه حواسم سمت بیرون اتاق رفت..
از اتاق بیرون رفتم..صدا از اتاق راشا میومد..
۳.۲k
۱۱ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.