گریه هاشور زده صورت غمگینت را
گریه "هاشور" زده صورت غمگینت را
پس زده گوش ِ خدا ناله و نفرینت را
متواری شده از روی لبت ، لبخندت
بندهی اوئی و او نیست کمی دربندت!
سر ِ هر مسئلهای زود بهم میریزی
اشک را روی ِ سر ِ شیشهی سم میریزی
بغلش کردی و از ترس به خود میلرزی
مثل یک پیچ، به اطراف خودت میهرزی!
متلاشی شده در دورترین خاطرهها
میکشی دست به مجبورترین خاطرهها
با سر افتاده به پهنای ورقپارهی تو
سایهی شومترین گریهی بیچارهی تو
دَوَرانی شده از بس به خودش پیچیده
هی نصیحت شده و حرف ِ دلی نشنیده
پس زده گوش ِ خدا ناله و نفرینت را
متواری شده از روی لبت ، لبخندت
بندهی اوئی و او نیست کمی دربندت!
سر ِ هر مسئلهای زود بهم میریزی
اشک را روی ِ سر ِ شیشهی سم میریزی
بغلش کردی و از ترس به خود میلرزی
مثل یک پیچ، به اطراف خودت میهرزی!
متلاشی شده در دورترین خاطرهها
میکشی دست به مجبورترین خاطرهها
با سر افتاده به پهنای ورقپارهی تو
سایهی شومترین گریهی بیچارهی تو
دَوَرانی شده از بس به خودش پیچیده
هی نصیحت شده و حرف ِ دلی نشنیده
- ۳.۳k
- ۱۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط