زندگی نامه شهدا
#زندگی_نامه_شهدا
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
تااین که مسئله سوریه وجسارت به حرم بی بی زینب پیش اومد😔
نمی تونستم بشینم واین مسائل روببینم
همیشه می گفتم:😊😊
خوشحال از اینم که دیگر عمه جانمان زینب (س) تنها نیست و فدایی زیاد دارد
کلنا فداک یا سیدة زینب (س)💐
کاراعزامم جورنمی شد😔😔برای اینکه به سوریه بروم 40 روز نذر روزه کرده بودم. حتی بیشتر از این 40 روز را روزه گرفتم، سه روز هم در حرم امام رضا(ع) معتکف شدم😊💐💐💐
۲ خواهر و۵ تا برادربودیم،به پدرومادرم می گفتم ،خواهش می کنم اجازه بدیدبرم سوریه😊 شما «پنج پسر دارید باید خمسشان را در راه حضرت زینب (س) بدهید☺️و تا شما راضی نباشید، بی بی زینب (س) من را طلب نمیکند...»😔💐💐
به روایت از پدربزرگوارم:
«محمد، چهار بار به عراق و بعد از آن به سوریه رفت. من عمل قلب باز انجام داده بودم و حالم مساعد نبود. گفتم شما به اندازه خودت رفتی، نرو. میگفت: «پنج پسر دارید پدر! نمیخواهید خمسشان را در راه حضرت زینب (س) بدهید؟ تا شما راضی نباشید، بی بی زینب (س) من را طلب نمیکند. عراق شیعه زیاد دارد و دفاع میکنند. میخواهم برای دفاع از ناموس ائمه (ع) به سوریه بروم.» پای من را بوسید😭 و گفت راضی باشید و از من دل بکنید😭. من هم قول میدهم شفایتان را از ائمه (ع) بگیرم. رفت و شفای من را هم گرفت.»😭😭💐
پسرم در اول ماه مبارک 1395 درسوریه جنوب حلب (بین حمره و خلصه)به شهادت رسید😭😭
نحوه شهادت پسرم: همرزمان پاکستانی شهید از دوربین پیکر چند شهید را بین نیروهای خودی و دشمن مشاهده میکنند و به جانشین او میگویند، که در همان لحظه پسرشهیدم سر میرسند و میگویند مادران این شهداء چشم به راه فرزندانشانند و او میرود که پیکر شهدا را با چند نفر دیگر که داوطلب میشوند برگردانند که در نزدیکی پیکر شهدا کمین میخورند و به شهادت میرسند و مادر این شهید هم چشم انتظار فرزندش میماند .😢
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
تااین که مسئله سوریه وجسارت به حرم بی بی زینب پیش اومد😔
نمی تونستم بشینم واین مسائل روببینم
همیشه می گفتم:😊😊
خوشحال از اینم که دیگر عمه جانمان زینب (س) تنها نیست و فدایی زیاد دارد
کلنا فداک یا سیدة زینب (س)💐
کاراعزامم جورنمی شد😔😔برای اینکه به سوریه بروم 40 روز نذر روزه کرده بودم. حتی بیشتر از این 40 روز را روزه گرفتم، سه روز هم در حرم امام رضا(ع) معتکف شدم😊💐💐💐
۲ خواهر و۵ تا برادربودیم،به پدرومادرم می گفتم ،خواهش می کنم اجازه بدیدبرم سوریه😊 شما «پنج پسر دارید باید خمسشان را در راه حضرت زینب (س) بدهید☺️و تا شما راضی نباشید، بی بی زینب (س) من را طلب نمیکند...»😔💐💐
به روایت از پدربزرگوارم:
«محمد، چهار بار به عراق و بعد از آن به سوریه رفت. من عمل قلب باز انجام داده بودم و حالم مساعد نبود. گفتم شما به اندازه خودت رفتی، نرو. میگفت: «پنج پسر دارید پدر! نمیخواهید خمسشان را در راه حضرت زینب (س) بدهید؟ تا شما راضی نباشید، بی بی زینب (س) من را طلب نمیکند. عراق شیعه زیاد دارد و دفاع میکنند. میخواهم برای دفاع از ناموس ائمه (ع) به سوریه بروم.» پای من را بوسید😭 و گفت راضی باشید و از من دل بکنید😭. من هم قول میدهم شفایتان را از ائمه (ع) بگیرم. رفت و شفای من را هم گرفت.»😭😭💐
پسرم در اول ماه مبارک 1395 درسوریه جنوب حلب (بین حمره و خلصه)به شهادت رسید😭😭
نحوه شهادت پسرم: همرزمان پاکستانی شهید از دوربین پیکر چند شهید را بین نیروهای خودی و دشمن مشاهده میکنند و به جانشین او میگویند، که در همان لحظه پسرشهیدم سر میرسند و میگویند مادران این شهداء چشم به راه فرزندانشانند و او میرود که پیکر شهدا را با چند نفر دیگر که داوطلب میشوند برگردانند که در نزدیکی پیکر شهدا کمین میخورند و به شهادت میرسند و مادر این شهید هم چشم انتظار فرزندش میماند .😢
۳.۲k
۱۸ خرداد ۱۴۰۰