زندگی نامه شهدا
#زندگی_نامه_شهدا
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
به روایت از خواهربزرگوارم:
«محمد ۷ سال از من کوچکتر و فوقالعاده با ادب بود. همیشه رعایت این فاصله سنی را میکرد و هر چه میگفتم، جوابم «چشم» بود 😭و «جان»😭. هیچ چیز غیر از این از او نشنیدم اما در وداع مفصلی که داشت، من و برادر بزرگترم را صدا زد و گفت: «من هیچ وقت به خودم اجازه نمیدهم که بخواهم به شما توصیهای کنم ولی الآن میخواهم این جسارت را انجام دهم. شما خیلی غم همه را میخورید، ما باید وظیفهمان را انجام دهیم. همان جمله معروف ما مأمور به انجام وظیفهایم نه حصول نتیجه.😭😭
«ما محمد را بعد از شهادتش بیشتر شناختیم. در مراسم شهادتش، خانمی خیلی گریه میکرد. برای من تعریف کرد که «محمدآقا، شش ماه هر روز میآمد و با نی به همسر من که جانباز شیمیایی هشت سال دفاع مقدس است، غذا میداد. به او رسیدگی میکرد و میبوسیدش و از من میخواست که به کسی نگویم.»😢
به روایت از برادرم آقا رضا:
«سال ۸۸ که به پرچمهای امام حسین (ع) بی احترامی شده بود، هئیت بودیم. از هیئت که برگشتیم، گفت: «اگر همه هیئتهای محل با هم متحد شوند و مسجد، محل برگزاری مراسمها شود، میتوان از بروز حوادث این چنینی جلوگیری کرد.» به پیشنهاد ایشان، پول جمع کردیم. عَلَم و زنجیر و طبل خریدیم و هئیت زنجیرزنی دوباره شکل گرفت. چون چند سالی بود هیئتی که قبلاً تاسوعا و عاشورا پیاده به حرم میرفت، تعطیل شده بود. با اقدام ایشان این دسته زنجیر زنی دوباره جان گرفت. الان میتوان تأثیر هیئت را در منطقه هاشمیه مشهدمشاهده کرد💐💐💐
پیکر مطهر برادرم ،که فرمانده گردان «غلامان عباس» لشکر فاطمیون بود، در 18 خرداد سال گذشته مصادف با اولین روز از ماه مبارک رمضان در منطقه خلصه واقع در جنوب حلب به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود شناسایی شد😭😭.
طبق اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی نور، براساس مطابقت نمونه پیکر یکی از شهدای تفحص شده با نمونه خونی پدرومادرم ،از طریق آزمایش DNA مشخص شد😭😭💐وبه شهرمان مشهدالرضا (ع)بازگشت💐💐💐
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
به روایت از خواهربزرگوارم:
«محمد ۷ سال از من کوچکتر و فوقالعاده با ادب بود. همیشه رعایت این فاصله سنی را میکرد و هر چه میگفتم، جوابم «چشم» بود 😭و «جان»😭. هیچ چیز غیر از این از او نشنیدم اما در وداع مفصلی که داشت، من و برادر بزرگترم را صدا زد و گفت: «من هیچ وقت به خودم اجازه نمیدهم که بخواهم به شما توصیهای کنم ولی الآن میخواهم این جسارت را انجام دهم. شما خیلی غم همه را میخورید، ما باید وظیفهمان را انجام دهیم. همان جمله معروف ما مأمور به انجام وظیفهایم نه حصول نتیجه.😭😭
«ما محمد را بعد از شهادتش بیشتر شناختیم. در مراسم شهادتش، خانمی خیلی گریه میکرد. برای من تعریف کرد که «محمدآقا، شش ماه هر روز میآمد و با نی به همسر من که جانباز شیمیایی هشت سال دفاع مقدس است، غذا میداد. به او رسیدگی میکرد و میبوسیدش و از من میخواست که به کسی نگویم.»😢
به روایت از برادرم آقا رضا:
«سال ۸۸ که به پرچمهای امام حسین (ع) بی احترامی شده بود، هئیت بودیم. از هیئت که برگشتیم، گفت: «اگر همه هیئتهای محل با هم متحد شوند و مسجد، محل برگزاری مراسمها شود، میتوان از بروز حوادث این چنینی جلوگیری کرد.» به پیشنهاد ایشان، پول جمع کردیم. عَلَم و زنجیر و طبل خریدیم و هئیت زنجیرزنی دوباره شکل گرفت. چون چند سالی بود هیئتی که قبلاً تاسوعا و عاشورا پیاده به حرم میرفت، تعطیل شده بود. با اقدام ایشان این دسته زنجیر زنی دوباره جان گرفت. الان میتوان تأثیر هیئت را در منطقه هاشمیه مشهدمشاهده کرد💐💐💐
پیکر مطهر برادرم ،که فرمانده گردان «غلامان عباس» لشکر فاطمیون بود، در 18 خرداد سال گذشته مصادف با اولین روز از ماه مبارک رمضان در منطقه خلصه واقع در جنوب حلب به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود شناسایی شد😭😭.
طبق اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی نور، براساس مطابقت نمونه پیکر یکی از شهدای تفحص شده با نمونه خونی پدرومادرم ،از طریق آزمایش DNA مشخص شد😭😭💐وبه شهرمان مشهدالرضا (ع)بازگشت💐💐💐
۲.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۰