خون آشام عزیز (21)

چیزی رو دیدم که اصلا انتظارشو نداشتم...
جونگکوک : این چیه؟ کی عکسمو گرفته؟..
جیمین : برگام پسر.. تو چهره جدید مدرسمون شدی! تبریک میگم
جونگکوک : منظورتو نمیفهمم..
جیمین : ببین این یه سایت مشترک بین همه مدرسه های سئول هست دانش اموزای جذاب هر مدرسه توی این مسابقه شرکت میکنن و باهم مبارزه میکنن از مدرسه ما هم تو و تهیونگ انتخاب شدین.هر سال از مدرسه ما فقط تهیونگ انتخاب میشد اما امسال تو هم انتخاب شدی.. خودتو واسه مبارزه آماده کن..
جونگکوک : یعنی چی.. من تو هیچ مسابقه ای شرکت نکردم جز استعداد یابی که اونم جایگذین بودم..
جیمین : ربطی به این نداره مدرسه این کارو میکنه.
جونگکوک : الان حتما باید انجامش بدم؟
جیمین : چیز خاصی نیست فقط یه رقابت سادست همین..
جونگکوک :من نمیخوام شرکت کنم..(زنگ میخوره)
باید بریم سر کلاس..
وقتی رفتیم سر کلاس همه سرشون تو گوشی بود..
سوهو: هی بچه ها چهره ی جدید مدرسه اومده..
بچه ها: هوووووو جونگکوک... جونگکوک... جونگکوک..
تهیونگ : (داد میزنه) بسه دیگه... کلاسو گذاشتین رو سرتون.. این زنگ هنر داریم خیلی آروم برین تو اتاق هنر امروز کار با بوم قراره انجام بدیم..
جیمین : موقعه ای که نمایندست خیلی جدیه آشنا یا غیر آشنا براش فرقی نمیکنه..
هممون رفتیم سر کلاس . مربی هنر اومد سر کلاس..
مربی :صبحتون بخیر..
دانش آموزا :صبح شما هم بخیر..
مربی: امروز میخوام کا با بوم انجام بدیم تهیونگ رنگارو بیار..
تهیونگ :چشم..بفرما..
مربی :ممنون خب بچه ها امروز دو نفر رو برای مدل امروز میخوایم. مدلی که امروز میخوایم بکشیم با روزای دیگه فرق داره..
سوهو : مربی.. نظرتون چیه چهره های مدرسمون مدل بشن؟
تهیونگ : ببند گاله رو..
مربی : چهره های مدرسه؟ ایده ی خوبیه کسی مشکلی نداره؟
دانش آموزا: نه مشکلی نیست..
مربی : خب خب امثال کیا انتخاب شدن؟
جیمین : جونگکوک و تهیونگ..امثال دو نفر از مدرسمون انتخاب شدن..
تهیونگ : تو هم ببند گاله رو..
مربی : تهیونگ و جونگکوک مدل امروزمون.. بیاین اینجا.. خب رو به روی هم وایستید.. جونگکوک دست راستتو بزار دور کمر تهیونگ.. خوبه.. تهیونگ دست چپتو بزار زیر چونه ی جونگکوک خوبه خب شروع میکنیم..
یونی : سوهو.. ببینشون چقدر بهم میان..
سوهو : نگاشون کن مثل گوجه سرخ شدن..
یونی : راس میگی بیا نگاشون نکنیم تا خجالت نکشن..
نگاهمون به هم دوخته شده بود اون جور که اون نگام می‌کرد باعث می‌شد خجالت بکشم. نگاهای مظلومش باعث می‌شد که من از گرفتن خونش پشیمون بشم. حس عجیبی داشتم. تصمیم گرفتم
برا اینکه محوش نشم چشمامو بدستم. کل بدنم بخاطر اینکه مجبور بود سابت وایستم درد میکرد ولی مجبور بودم وایستم....
دیدگاه ها (۴)

خون آشام عزیز (22)

خون آشام عزیز (23)

خون اشام عزیز (۲۰)

خون اشام عزیز (۱۹)

خون آشام عزیز (58)

خون آشام عزیز (57)

جیمین فیک زندگی پارت ۲۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط