پارت۳
پارت۳
صبحونه تونو خوردین ناهار هم همینطور و شام هم خوردین رفت حالا دوباره شب شده و دوباره جناب چانیول خدا میدونه چه فکر هایی تو اون کله ی گردوییشه.شانس اینجا به چانیول رو کرد حدس بزنین چی شد؟شیومین از اونجایی که عاشق بچه هاست اومد بچه رو برداشت برد تا این شبو ببره پیش دختر اون که با هم همسنن بازی کنه و گفت این شبو بمونه.حوصله ی بچه ها هم سر نمیره فردا میاره.
+اوک اوک حله ببر اصن مال خودت*دقت داشته باشین که این حرفشو با چشمک زدن به تو داره میگه😂*
بچه رفت و ما قراره ا.ت از دست بدیم🤐یه دیقه ای طول نکشیده بود که چانیول دستتو گرفت و برد اتاق خواب.تو هم برای اینکه روشو کم کنی تو هم باهاش همراهی کردی تا برای چانیول اهم اهم خوش بگذره😂🤐چانیول تورو خوابوند رو تخت و دوباره لباشو گرفت و بعد از یه مدت طولانی لباتو ول کرد.
_ا.ت دکمه های لباسمو باز کن
+یااا چی میگی؟
_گفتم باز کننننن
داشتی کم کم دکمه های لباسشو باز میکردی که به آخرین دکمه رسیدی و برای اینکه اذیتش کنی اونو خیلی خیلی آروم بازش کردی
+یاااااا باز کن دیگهههههه
دکمه رو باز کردی و اون زیپ پشت لباستو باز کرد و...(به قول بکهیون زندگی کردن با چانیول خیلی خطرناکه😂)
صب شده و شما بی حالید چون شب نخوابیدید چون جناب چانیول داشتن به کارشون رسیدگی میکردن😊
+ا.ت میگم شب خیلی خوش گذشت مگ ن؟
_زهرمار😶اصلا تو چقد به این چیزای شهوانی علاقه داری ها؟استغفرالله😶📿
+خیلییییی،بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنی ولی این چیزا با غر زدنای تو بیشتر خوش میگذره😜
_چانیوووووووول میکشمتاا😠
+*دستتو گرفت و چسبوندت به دیوار و دوباره لباتو گرفت*میدونی که من بهت نیاز دارم و نمیتونم بدون تو زندگی کنم ها؟
_اوم تو گفتی منم باور کردم😒
+باور نمیکنی؟بزار ثابت کنم
_باشه باشه فهمیدم اوکیه🤐👍
(و دیگ شما قول دادی که وسط کارهای اهم اهمیِ ایشون مزاحمت ایجاد نکنی و بزاری کارشونو بکنن😊
و اون روز جناب چانیول فرمودند:ا.ت من نمیتوانم بدون تو زندگی کنم📿☹و چانیول و ا.ت دخترشون با خوبی و خوشی زندگی کردن😉
تامام
امیدوارم خوشتون بیاد و تو،ا.ت،قولی که دادی رو یادت نره ها
خدافظ تا تک پارتی بعدی البته عضو مورد نظر اکسو رو درخواست بدین منم درست کنم
بای بای👋
صبحونه تونو خوردین ناهار هم همینطور و شام هم خوردین رفت حالا دوباره شب شده و دوباره جناب چانیول خدا میدونه چه فکر هایی تو اون کله ی گردوییشه.شانس اینجا به چانیول رو کرد حدس بزنین چی شد؟شیومین از اونجایی که عاشق بچه هاست اومد بچه رو برداشت برد تا این شبو ببره پیش دختر اون که با هم همسنن بازی کنه و گفت این شبو بمونه.حوصله ی بچه ها هم سر نمیره فردا میاره.
+اوک اوک حله ببر اصن مال خودت*دقت داشته باشین که این حرفشو با چشمک زدن به تو داره میگه😂*
بچه رفت و ما قراره ا.ت از دست بدیم🤐یه دیقه ای طول نکشیده بود که چانیول دستتو گرفت و برد اتاق خواب.تو هم برای اینکه روشو کم کنی تو هم باهاش همراهی کردی تا برای چانیول اهم اهم خوش بگذره😂🤐چانیول تورو خوابوند رو تخت و دوباره لباشو گرفت و بعد از یه مدت طولانی لباتو ول کرد.
_ا.ت دکمه های لباسمو باز کن
+یااا چی میگی؟
_گفتم باز کننننن
داشتی کم کم دکمه های لباسشو باز میکردی که به آخرین دکمه رسیدی و برای اینکه اذیتش کنی اونو خیلی خیلی آروم بازش کردی
+یاااااا باز کن دیگهههههه
دکمه رو باز کردی و اون زیپ پشت لباستو باز کرد و...(به قول بکهیون زندگی کردن با چانیول خیلی خطرناکه😂)
صب شده و شما بی حالید چون شب نخوابیدید چون جناب چانیول داشتن به کارشون رسیدگی میکردن😊
+ا.ت میگم شب خیلی خوش گذشت مگ ن؟
_زهرمار😶اصلا تو چقد به این چیزای شهوانی علاقه داری ها؟استغفرالله😶📿
+خیلییییی،بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنی ولی این چیزا با غر زدنای تو بیشتر خوش میگذره😜
_چانیوووووووول میکشمتاا😠
+*دستتو گرفت و چسبوندت به دیوار و دوباره لباتو گرفت*میدونی که من بهت نیاز دارم و نمیتونم بدون تو زندگی کنم ها؟
_اوم تو گفتی منم باور کردم😒
+باور نمیکنی؟بزار ثابت کنم
_باشه باشه فهمیدم اوکیه🤐👍
(و دیگ شما قول دادی که وسط کارهای اهم اهمیِ ایشون مزاحمت ایجاد نکنی و بزاری کارشونو بکنن😊
و اون روز جناب چانیول فرمودند:ا.ت من نمیتوانم بدون تو زندگی کنم📿☹و چانیول و ا.ت دخترشون با خوبی و خوشی زندگی کردن😉
تامام
امیدوارم خوشتون بیاد و تو،ا.ت،قولی که دادی رو یادت نره ها
خدافظ تا تک پارتی بعدی البته عضو مورد نظر اکسو رو درخواست بدین منم درست کنم
بای بای👋
۳.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.